گلچینی از اشعار شاعران معاصر




تو نيستى
اما من برايت چاى مى ريزم!
ديروز هم نبودى
كه برايت بليت سينما گرفتم!
دوست دارى بخند
دوست دارى گريه كن
و يا دوست دارى
مثل آينه مبهوت باش...
مبهوتِ من و دنيایِ كوچكم!
ديگر چه فرق مى كند
باشى يا نباشى
من با تو زندگى مى كنم...

#رسول_يونان


برچسب ها: شعر ,
[ بازدید : 273 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ يکشنبه 25 / 7 / 1395 ] [ 15:06 ] [ نجات مشهودی ]
[ ]

گلچینی از اشعار شاعران معاصر


دلم هوای تـــــو دارد
هوای زمزمه ات ....

#حسین_منزوی


برچسب ها: شعر ,
[ بازدید : 273 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ يکشنبه 25 / 7 / 1395 ] [ 15:05 ] [ نجات مشهودی ]
[ ]

اشعار مذهبی

امام حسین(ع) - تنور خولی

نشسته مادری و دست بر کمر دارد
کمک کنید در از این تنور بردارد

هنوز آه کشیدن برایِ او سخت است
هنوز پهلویِ او دردِ مختصر دارد

چکید اشکی و آمد صدایی و فهمید
تنورِ سرد کمی خاکِ شعله‌ور دارد

کشید شانه‌ای و گفت شانه هم مادر
برای زُلفِ گره خورده دردسر دارد

تو را به معجرِ خود پاک میکنم اما
چقدر کُنجِ لبت لخته‌یِ جگر دارد

هنوز جای تَرَکهای تشنگی پیداست
هنوز رویِ لبت زخمهایِ تر دارد

از این به بعد گلویت نمی‌چکد از نِی
به بند آمدنش شعله هم اثر دارد

به رویِ دامن من تا به صبح مهمان باش
که میزبانِ تو امروز طَشتِ زَر دارد

#حسن_لطفی


برچسب ها: اشعار مذهبی ,
[ بازدید : 256 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ جمعه 23 / 7 / 1395 ] [ 15:52 ] [ نجات مشهودی ]
[ ]

اشعار مذهبی

#امام_سجاد_علیه_السلام

این زهر، دردی از تب دردم دوا نکرد
هیچ عقده ای از این گلوی بسته وا نکرد

آن چه که آرزوی من آن بود آن نشد
سی سال دیر آمد و فکر مرا نکرد

طوفان گرفت و دار و ندارم به باد رفت
روزی که غم وزید و به ما جز جفا نکرد

غم های من ز عصر مصیبت شروع شد
وقتی که دشمن آمد و رحمی به ما نکرد

در گیر و دار غارت معجر ز دختران
خلخال و گوشواره ای آرام وا نکرد

عمه رسید و گفتم "علیکنّ باالفرار"
یعنی کسی ز آل پیمبر حیا نکرد

از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام
دشمن ز بی حیایی و ظلمی ابا نکرد

اما میان این همه رنج و غم وبلا
جایی تلافی ستم "شام" را نکرد

بازار داغ برده فروشی شامیان
داغی به دل گذاشت که کرب و بلا نکرد

در بین کوچه های یهودی نشین شهر
ما را کسی به اسم مسلمان صدا نکرد

دیدم میان بزم شراب حرامیان
چوبی که دو لب پدرم را رها نکرد

عمری به یاد این همه غم سوختم ولی
این زهر، دردی از تب دردم دوا نکرد

#سعید_توفیقی


برچسب ها: اشعار مذهبی ,
[ بازدید : 294 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ جمعه 23 / 7 / 1395 ] [ 15:49 ] [ نجات مشهودی ]
[ ]

اشعار مذهبی

السلام علیک یا سید الساجدین

سجادی و از سجده کن ها برتری تو
از هرکه مشتاق عبادت سرتری تو

اسلام بی حجت نمی ماند که تشنه است
از هرچه عباس است آب آور تری تو

داغ علی های پدر خونین دلت کرد
ای اربن اربا دل ! علی اکبر تری تو

در کربلا شمشیر بود و شام طعنه
در ازدحام سنگ بی سنگر تری تو

روزی علی بودی و خیبر را گرفتی
امروز منبر را مگر حیدر تری تو؟

آن خطبه قرآن یا تو بر منبر پیمبر؟!
اقراء به نام سر که پیغمبر تری تو

ابری است بعد از کربلا چشم تو ، هر روز
با روضه های سیلی و معجر ، تری تو

محسن ناصحی


برچسب ها: اشعار مذهبی ,
[ بازدید : 266 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ جمعه 23 / 7 / 1395 ] [ 15:46 ] [ نجات مشهودی ]
[ ]

اشعار مذهبی

#اشعار_ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_کوفه

نزدیک دروازه رسیدم تا..دلم سوخت
خیلی میان این شلوغیها دلم سوخت

اوباشهای کوفه دورم را گرفتند
در بینشان بودم تک و تنها دلم سوخت

وقتی کنیز سابقم نان دست من داد
چیزی نگفتم به کسی اما دلم سوخت

اینها که میخندند من را میشناسند
از چشم های آشنا آقا دلم سوخت

هرحا سرت را روی نی دیدم دلم ریخت
هرجا سرت را زیر پا دیدم دلم سوخت

پیرزنی که با عصا بر پهلویم زد
هی ناسزا میگفت بر زهرا دلم سوخت

دارند عبایت را حراجی میفروشند
پس بیشتر از هرکجا اینجا دلم سوخت

زندانی کوفه شدم چشم تو روشن
دیدی همینکه جای خوابم را دلم سوخت


برچسب ها: اشعار مذهبی ,
[ بازدید : 253 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ جمعه 23 / 7 / 1395 ] [ 15:44 ] [ نجات مشهودی ]
[ ]

اشعار مذهبی

#اشعار_مدح_حضرت_زینب_کبری_س

اکثر اوقات دختر مثل مادر می شود
ارث مادر عاقبت از آنِ دختر می شود

حضرت زهرا اگر انسیة الحورا بود
دختر از این حیث با مادر برابر می شود

عطر یاس و بوی سیب آمیخته با نام او
با حضورش خانه ی حیدر معطر می شود

از دو دریا لؤلؤ و مرجان فقط حاصل نشد
آبشار صبر را سرچشمه کوثر می شود

نام زینب تا گره خوردست با نام حسین
عشق تفسیری از این خواهر برادر می شود

شمه ای از داستان عشق شور انگیزشان
از همه افسانه های عاشقی سر می شود

احسن الحال همه عشاق با امضای اوست
او بخواهد کربلای ما مقدر می شود

ذوالبیان ارثیه ی بابا برای دختر است
با همین ارثیه او در کوفه حیدر میشود

در دفاعِ از حرم عباس درسی داده است
نیزه میگوید فقط این کار با سر می شود

تار و پود چادر مادر اگر خاکی شده
سهم دختر نقش آتش روی معجر می شود

آخر هر روضه و مدحی که از دختر شده
یاد مادر میکنند و صحبت از در می شود

#سید_حسن_رستگار


برچسب ها: اشعار مذهبی ,
[ بازدید : 258 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ جمعه 23 / 7 / 1395 ] [ 15:42 ] [ نجات مشهودی ]
[ ]

اشعار مذهبی

#کاروان_اسرا

حالا که ظلمت سرزده از پای نیزه
خورشید می تابد ولی بالای نیزه

بر اوج نی ها کاروانی از ستاره
نورانیت بخشیده بر شبهای نیزه

سر می رود ثابت کند بر اهل کوفه
افتاده پای نامه ها امضای نیزه

امشب تن, سرد تنور آتش گرفته
فردا چه نانی میرود بالای نیزه!

حتی لب هر سنگ شوق بوسه دارد
قرآن که جاری می شود از نای نیزه

غرق کبودی دختری می گفت:بابا!
پس کی به آخر می رسد غوغای نیزه؟

#محمد_رضا_طالبی



برچسب ها: اشعارمذهبی ,
[ بازدید : 265 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ جمعه 23 / 7 / 1395 ] [ 15:40 ] [ نجات مشهودی ]
[ ]

اشعار مذهبی

#اشعار_شهادت_حضرت_امام_سجاد_ع

باید که از زندان غم‎ها پر بگیرم
یک‎بار دیگر روضه را از سر بگیرم

وقتی گرفتارم خواهرها چگونه
راه فراری از دل لشکر بگیرم؟

من که نخ عمامه‎ام حبل المتین است
سخت است از عمامه خاکستر بگیرم

از «سهل» کهنه پارچه درخواست کردم
تا مرهمی بر زخم این پیکر بگیرم

اصلا تمام سعی من در راه این است
گهواره را از حرمله دیگر بگیرم

حالا که ناموسم معذب در گذرهاست
هر چیز دارم می‎دهم معجر بگیرم

شلاق هی خورده به پهلویم چه بهتر
در این میانه روضه‎ی مادر بگیرم

شرمنده از بابا شدم بیمار بودم
آخر نشد از قاتلش خنجر بگیرم

بین قنوتم آرزوی مرگ دارم
شاید که مرگ خویش را آخر بگیرم


برچسب ها: اشعار مذهبی ,
[ بازدید : 249 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ جمعه 23 / 7 / 1395 ] [ 15:39 ] [ نجات مشهودی ]
[ ]

سخنان زیبا


اولین صبحی که زینب بی حسین بیدار شد، امروز بود…

قرص خورشیدش به نی در حال قرآن خواندن مرموز بود…

گرچه آنان بند و زنجیر اسارت داشتند…

لکن این فتح بزرگ زینب پیروز بود...


برچسب ها: پند ,
[ بازدید : 305 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ پنجشنبه 22 / 7 / 1395 ] [ 16:01 ] [ نجات مشهودی ]
[ ]