۱۰ رمان که تا تمام نکنید زمین نمی گذارید



هافینگتن پست 10 رمان زیبا را که قطعاً نیمه‌کاره رها نخواهید کرد و از خواندن آنها لذت خواهید برد، برای مطالعه در بهار پیشنهاد کرده است.


کتاب

این کتاب‌ها عبارتند از:

«دفتر یادداشت قرمز» نوشته «آنتوان لورین»

سبک جذاب این نویسنده فرانسوی در تمام صفحات این رمان کوتاه اما عمیق خودنمایی می‌کند. داستان کتاب‌فروشی به نام لوران لتلیر که کیفی پیدا می‌کند که در آن یک دفتر خاطرات است و مشتاق ملاقات با زنی که نویسنده آن است می‌شود...

«غروب آفتاب من» نوشته «ام.او. والش»

رمانی که هم رمز و راز دارد و هم درام خانوادگی است و هم داستانی عاشقانه. این رمان درست مانند تابستان داستان در لوئیزیانا که در آن جنایتی وحشتناک روی داده بسیار کند و آهسته پیش می‌رود اما می‌توان آن را به خاطر صفحه آخر که بسیار مهیج و نفس‌گیر است و نوید امیدواری به آینده بشر را می‌دهد، ستایش کرد.

«بانوی خانه‌دار» نوشته «جیل الکساندر اسباوم»

داستان آنا زن خانه‌داری که شناختن شخصیت او کار بسیار دشواری است. از آنجا که اسباوم در اصل یک شاعر است متن داستان او بسیار خاطره‌انگیز و الهام‌بخش است.

«دختری در قطار» نوشته «پائولا هاوکینز»

این رمان بسیار با «دختر گمشده» مقایسه شده است. داستان زنی که به دلیل پیمودن مسیری روزانه با قطار توانسته ساکنان خانه‌هایی را که در مسیر هستند بشناسد. روزی مسئله‌ای عجیب توجه او را جلب می‌کند و او خود و پلیس را درگیر آن می‌کند...

«همه نوری که نمی‌توانیم ببینیم» نوشته «آنتونی دوئر»

دوئر داستان زندگی «ماری لوری» دختر نابینای فرانسوی که با پدر خود زندگی می‌کند و «ورنر» پسر یتیم آلمانی را که هر یک مصائب جنگ جهانی دوم را تجربه کرده‌اند به زیبایی در هم تنیده است. داستان غم‌انگیز زندگی، لذت زیبایی و انسانیتی که حتی در بدترین شرایط هم دیده می‌شود اشک را بر چشمان خوانندگان این رمان می‌آورد.

«یک بی‌احتیاطی کوچک» نوشته «ژان الیسون»

اینکه انتخاب‌های ما در جوانی چگونه بر زندگی و روابطمان در آینده تأثیر می‌گذارد موضوعی است که الیسون ماهرانه در نخستین رمان خود به آن پرداخته است. داستان ازدواج اشتباه آنی در جوانی و سپس اتفاقاتی که برای خانواده او می‌افتد بسیار خواندنی است.

«جایی که او را پیدا کردند» نوشته «کیمبرلی مک‌کریت»

پس از «تحول آملیا» که در سال 2013 منتشر شد این رمان نیز خوانندگان داستان‌های مک‌کریت را مجذوب خود کرد. جسد نوزادی در یک شهرک دانشگاهی پیدا می‌شود و مولی خبرنگاری که خود به تازگی دچار سقط جنین شده به دنبال کشف حقیقت می‌رود.

«خون بها» نوشته «لورا مک‌هاف»

این رمان پرهیجان درباره اسرار یک روستای کوهستانی در اوزارک است. لوسی که در کودکی مادر خود را در حادثه‌ای مرموز از دست داده اکنون پس از کشته شدن بهترین دوستش به دنبال کشف راز پنهان در تپه‌ها می‌رود...

«پیش از آنکه او را بیابد» نوشته «مایکل کاردوس»

در این تریلر که بیشتر روانشناسانه است تا اکشن، ملانی شخصیت اصلی داستان 15 سال است که تحت حفاظت محافظان خود زندگی می‌کند، یعنی درست پس از شبی که در آن شاهد قتل مادر خود توسط پدرش بود و پدر ناپدید شد. ملانی خسته از پنهان شدن تصمیم می‌گیرد با واقعیت روبرو شود و پدر را پیدا کند...

«دختران فراموش شده» نوشته «سارا بلادل»

جای تعجب نیست که سارا بلادل سال گذشته برای چهارمین بار محبوب‌ترین نویسنده دانمارک شناخته شد. در این رمان جنایی که نخستین جلد از یک سه‌گانه است، کارآگاه لوئیس ریک مسئول رسیدگی به پرونده قتل زنی مجهول‌الهویه که جسد او در یک جنگل پیدا شده می‌شود و در طول داستان حقایق شگفت‌انگیزی درباره آسایشگاه‌های روانی در چند دهه پیش برملا می‌‎شود.


موضوعات: حرف های دل,
برچسب ها: کتاب ,
[ بازدید : 432 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ يکشنبه 31 / 3 / 1394 ] [ 16:07 ] [ نجات مشهودی ]
[ ]

آکمه‌ایسم در روایت


بررسی عناصر روایی در اشعار «آنا آخماتوا»

آکمه‌ایسم در روایت

کمتر کسی است که با ادبیات روسیه آشنا باشد و نام آنا‌ اخماتوا را نشناسد. او یکی از تاثیرگذارترین شاعران روسیه است. در ایران هم نخستین‌بار در سال 1353 اشعار او طی گزیده‌ای توسط عبدالعلی دستغیب به فارسی برگردانده شده و پس از آن‌ مترجمان دیگری ‌چون احمد پوری، احمد اخوت، محمد مختاری و سیروس طاهباز آثار او را به فارسی برگرداندند و فارسی‌زبانان را به جهان شعر او مهمان کردند.

آنا آخماتوا با نام اصلی آنّا آندرییوا گارینکو شاعر و نویسنده روس، یکی از بنیان‌گذاران مکتب شعری آک‌‌مه‌ئیسم١ اوج گرایی است. جایگاه شعر او در جهان به‌گونه‌ای است که امروز او را به‌عنوان یکی از سه‌رأس مثلثی می‌شناسند که ماندلشتام و مایاکوفسکی رأس‌های دیگرش را تشکیل داده‌اند. در مجموع او را یکی از بزرگترین شاعران روسیه در قرن بیستم دانسته‌اند.

به اعتقاد من نوعی شباهت میان لحن شعرهای آنا اخماتوا و مایاکوفسکی وجود دارد البته شاید هم به جهت شباهت لحن مترجمان آثارشان باشد (از آنجایی‌که با زبان روسی بیگانه هستم شاید اظهار‌نظر درستی نباشد) البته بسیاری نیز به‌دلیل اینکه آنا اخماتوا ساده و طبیعی می‌نوشته است نظم‌پردازی‌اش را قابل مقایسه با شاعران معاصری چون مارینا تسوه تایوا و ودلادیمیر مایاكوفسكی دانسته‌اند.

اگر روایت را داستانی در یک قالب ساختاری بدانیم این ساختار می‌تواند به‌شکل اشکال مختلفی مانند شعر نمود یابد. گاهی داستان را هم‌ارز با روایت می‌دانند بنابراین برای بیرون کشیدن عناصر روایی یک شعر ناگزیر به استفاده از مشترکات آن با داستان هستیم. مواردی نظیر توصیف‌ها، شخصیت‌ پردازی، زاویه دید و...

از آنجا که در روایت جنبه‌ی توصیفی آن اهمیت بیشتری نسبت به جنبه تحلیلی آن دارد بنابراین در آثار آنا اخماتوا نیز این جنبه‌ی توصیفی پررنگ جلوه می‌کند توصیف‌ها در آثار آنا اخماتووا توصیف‌هایی مکانی و زمانی است شبیه آنچه در داستان روی می‌دهد. البته این شیوه در ادبیات روسیه رایج به‌نظر می‌رسد مانند نمونه‌های زیر توصیف‌ها به‌دقت و در نهایت دقت صورت گرفته است همان‌گونه که در ادبیات رئالیسم یا رمانتیسم‌ها صورت می‌گرفته است.

گورستان، خرابستان، و ساحل،

آنجاكه رود سرد و آبی می‌درخشد.

خانقاهی بیا بیا: «مرا گفت

ابلهی را برای ازدواج پیدا كن»

از آنگونه است كه شاهزادگان می‌گویند، می‌دانم،

از آنجاکه در روایت جنبه‌ی توصیفی آن اهمیت بیشتری نسبت به جنبه تحلیلی آن دارد بنابراین در آثار آنا اخماتوا نیز این جنبه‌ی توصیفی پررنگ جلوه می‌کند توصیف‌ها در آثار آنا اخماتووا توصیف‌هایی مکانی و زمانی است شبیه آنچه در داستان روی می‌دهد.

در توصیف‌های زمانی نیز این نکته حائز اهمیت است که تأکید بر زمان در نهایت شاعرانگی اثر است

شمع دوم

دارد به پایان می رسد، و بانگ كلاغ‌ها

اكنون از نزدیك طنین می‌افكند.

***

هوا چگونه است- تندر می‌آید یا یخبندان می‌شود؟

اینك، پنجره‌ها یكسره بسته می‌شوند.

***

اینست واپسین آواز، دیدار آخر.

به خانه‌ات نگریستم، یكسره تاریك.

تنها شمع‌های اتاق خواب با لرزشی می‌سوختند.

استفاده از شیوه‌های زیبایی سخن در آثار او بسیار زیاد است و شاید همین تأکید اوست که آثارش را جهانی کرده است آنقدرکه پس از ترجمه هم اثر زیبایی‌اش را حفظ کرده است و می‌توان کاربرد آرایه‌ها را دید. انتخاب‌هایی که به زیبایی هرچه تمام‌تر صورت گرفته است. گرچه پس از ترجمه ما فقط بخشی از آرایه‌های معنوی به‌کار رفته در این اثر را درمی‌یابیم و استفاده از آرایه‌های لفظی اثر بر ما پوشیده باقی می‌ماند. از طرفی از نظر فنی هم آخماتووا مانند سایر شاعران هم‌عصرش در حال شکستن وزن‌های عروضی در شعر بوده است. گرچه او پا را از حد مجاز نحوی دستور زبان روسیه فراتر نگذاشت اما روشی را برقرار کرد که معمولاً به‌عنوان «روش آخماتووا» پذیرفته شده ‌است و به تعبیری «ترکیب دوهجایی‌ها و سه‌هجایی‌ها» نام دارد و همچنین از دیگر کارهای او افزایش دامنه‌ی حد و مرزهای قافیه‌ای بوده است و آن‌چه را قبلاً قافیه‌ی آزمایشی می‌نامیدند او تثبیت کرد. درک ظرایف موسیقیایی شعر آخماتووا فقط با دانستن زبان روسی و شنیدن آن امکان‌پذیر است و ترجمه‌ی آن به زبان‌های دیگر بسیار دشوار و شاید محال باشد.

بركه‌ی نقره‌ای مات می‌درخشد-

یا

و همان‌گونه كه دود كاهلانه پخش می‌شود،

زوزه‌های غم‌افزا برفرازش آواز می‌خوانند:

«آه، سپاسگزار سپهرها باش -سرانجام

نخستین‌بار تنها با دلبندت به‌سر می‌بری»

راوی بیشتر آثار «اول شخص» است شیوه‌ای که معمولاً برای تاثیرگذاری بیشتر و همراهی مخاطب به‌کار برده می‌شود. انتخاب این زوایه‌دید در شعر زاویه‌ی دید مرسومی است. چراکه بنا بر ویژگی‌هایی که این راوی، می‌تواند رفتن به درون شخصیت‌ها راه یابد و با گفتگوهای درونی، احساسات و سایر تکنیک‌ها پیوند مۆثرتری بین خود و مخاطب ایجاد کند. راوی اول‌شخص قدرت بیانگری بیشتری دارد و بسیار برای انواع شعر مناسب می‌باشد برخلاف داستان که ممکن است محدودیت زیادی در بیان اتفاق‌ها داشته باشد چرا؟ در این نوع روایت، سیر حوادث و ویژگی شخصیت‌های دیگر داستان، با قضاوت و مشاهدات یک‌طرفه‌ی راوی، به‌طور منظم و عینی، بیان می‌شود. از سوی دیگر نقطه‌ی قوت راوی اول شخص، این است که در صورت پرداخت دقیق، خواننده می‌تواند لحظه به لحظه با راوی پیش برود و بوسیله درك احساسات شخصیت خود را درون داستان احساس کرده، با او همذات‌پنداری کند و آنا اخماتووا هم استادانه از این روای استفاده کرده است.

هنگامی‌كه هراس درمی‌غلتد و كرخت می‌كند،

چاكُنِباخ*** را به‌خاطر می‌آورم،

اما اینجا مردی پشت سرم می نشیند...

نقشش همسری مشتاق نیست

***

استفاده از تکنیک‌های روایی آنا اخماتووا به ‌شکل بارزی دیده می‌شود گرچه آنا اخماتووا برخلاف مایاکوفسکی شاعری است که شعرهایش در نهایت ایجاز است اما در این نوع شعرها هم روایت اهمیت ویژه‌ای دارد.

پی نوشت:

١. جنبشی در روسیه که از نمادگرائی روئید و واکنشی در برابر عرفان و زبان پر اشاره و کنایه‌ی آن بود. پیروان این جنبش می‌خواستند مجسم بودن و بی‌واسطگی را به‌ زبان شاعرانه برگردانند. (با این شعار که) «گل سرخ را بستائیم که زیباست، نه آن‌که رمز پاکی است.» شعر غنائی لطیف آن‌ها ترکیبی است از واژگان کهن شاعرانه و زبان ساده‌ی روزمره.

منابع:

1.آنا اخماتووا و چشمه‌های گل آلودش‌، آنا اخماتووا، برگردان شاپور احمدی، نسخه اینترنتی

2.شعر بی‌قهرمان، آنا اخماتووا، برگردان شاپور احمدی نسخه‌ی اینترنتی



موضوعات: حرف های دل,
برچسب ها: ادبیات ,
[ بازدید : 405 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ يکشنبه 31 / 3 / 1394 ] [ 16:06 ] [ نجات مشهودی ]
[ ]

اجنه‌های ترسناک داستایفسکی


یادداشتی بر جن زادگان اثر داستایفسکی از اورهان پاموک

اجنه‌های ترسناک داستایفسكی

به نظر من، جن‌زدگان داستایفسکی، بزرگ‌ترین رمان سیاسی همه دوران‌هاست. بیست ساله بودم که نخستین‌بار آن را خواندم. در توصیف تأثیر آن فقط این را بگویم که برق گرفته، مبهوت، وحشت‌زده و کاملاً اقناع شدم. هیچ رمانی این چنین عمیق بر من تأثیر نگذاشته بود و هیچ داستان دیگری چنین دانش آشفته‌سازی از روح بشری در اختیارم قرار نداده بود

. اراده معطوف به قدرتِ انسان؛ ظرفیت روح آدمی‌ زاد برای بخشیدن؛ توانایی آدمی در فریب خود و دیگران؛ عشق او به؛ تنفر او از؛ نیاز او به ایمان، اعتیادهایش، هم مقدس و هم پلشت ـ آن‌چه مرا بیشتر شگفت‌زده می‌کرد این بود که داستایفسکی همه این کیفیات روح را موجود در کنار هم و ریشه‌دار در قصه پرکلافِ سردرگمِ سیاست، فریب و مرگ می‌دید. رمان را می‌ستودم چون به سرعت، خردمندی تامّ خود را منتقل می‌کرد. این شاید فضیلت اولیه ادبیات باشد: رمان‌های بزرگ ما را به همان سرعتی که قهرمانانش به عمق می‌رسند، وارد ماجرا می‌کنند؛ ما به همان عمقی قهرمانانِ رمان‌های بزرگ را باور می‌کنیم که دنیای آن‌ها را. من با صدای پیامبرگونه داستایفسکی به همان شور و شوقی شخصیت‌های او را باور کردم که اعتیاد آن‌ها را به اعتراف.

آن‌چه توضیح‌اش دشوار است، ترسی است که کتاب جن‌زدگان در قلب من ایجاد کرده بود. به‌ویژه صحنه جانکاهِ خودکشی (خفه کردن شمع و تاریکی آن دیگری، مشاهده حوادث از اتاق بغلی) و خشونتِ قتل ناشیانه ناشی از دهشت. شاید آن‌چه مرا شوکه کرده بود سرعت رفت و برگشت قهرمانان رمان بین افکار متعالی بزرگ و زندگی حقیر در شهرستانی کوچک بود، و جسارتی که داستایفسکی در نگاه به درون آن‌ها و به درون خودش داشت. وقتی رمان را می‌خوانیم به نظر می‌رسد که انگار حتی جزئی‌ترین جزئیات زندگی معمولی به افکار متعالی شخصیت‌ها گره خورده است، و با دیدن چنین پیوندهایی به جهانِ ترسناک توهم وارد می شویم که در آن همه افکار و آرمان‌های بزرگ به یکدیگر مرتبط ‌اند. انجمن‌های سرّی، هسته‌های درهم تنیده، انقلابیون، خبرچین‌ها که ساکن این کتابند، همه با هم ارتباط دارند. این جهانِ هول‌انگیز که در آن هر کسی با دیگری مرتبط است، هم چهرک (ماسک) پنهان‌کننده است و هم مجرایی است که ما را به حقیقت بزرگِ مخفی شده پشت همه افکار راهبر می‌شود، زیرا پشت و پسله این جهان، جهان دیگری است. در رمان جن‌زدگان، داستایفسکی به ما قهرمانی را می‌شناساند که خود را به کشتن می دهد تا مؤید این دو فکر بزرگ ـ آزادی انسان و حضور خداوند ـ باشد و او این کار را به نحوی مرتکب می‌شود که خواننده احتمالاً هرگز آن را فراموش نخواهد کرد. کمتر نویسنده‌ای می‌توان یافت که به خوبی داستایفسکی باورها را تجسم ببخشد و یا آن‌ها را به نمایش درآورد و افکار و تناقضاتِ فلسفی را تجریدی و انتزاعی کند.

داستایفسکی در 1869 نوشتن جن‌زدگان را در سن چهل و هشت سالگی آغاز کرد. آن موقع تازه ابله را نوشته و منتشر کرده بود؛ از نوشتن شوهر ابدی هم کمی قبل‌تر فارغ شده بود. در اروپا زندگی می‌کرد(فلورانس و درسدن)، که دو سال پیش‌تر از دست طلبکارانش به آنجا گریخته بود تا در آرامش کار کند. در ذهن‌اش رمانی می‌پروراند درباره ایمان و بی‌ایمانی؛ که او آن را الحاد و زندگی یک گناهکار بزرگ می‌نامید. در آن زمان او سرشار از بغض و عداوت نسبت به نهیلیست‌ها(هیچ انگاران) بود که شاید ما آن‌ها را نیمه هرج و مرج طلب‌ها، نیمه‌آزادی‌خواهان(لیبرال) تعریف کنیم، و او سرگرم نوشتن رمانی سیاسی بود که تنفرِ نهیلیست‌ها از سُنن روسیه، شوق آن‌ها به غرب و فقدان ایمان آن‌ها را به سخره می‌گرفت. پس از اندکی کار روی این رمان، علاقه‌اش را از دست داد و از قضا از طریق دوست همسرش و نیز خواندنِ خبر قتلی سیاسی در روزنامه‌های روسیه تهیج(از آن نوعی که تبعیدی‌ها می‌شوند) شد. در آن سال دانشجویی به اسم ایوانف به دست چهارتن از دوستانش که باور داشتند او خبرچینِ پلیس است، به قتل رسیده بود. این هسته دانشجویی که در آن یک‌دیگر را می‌کشتند تحت سرپرستی دانشجوی باهوش، اهریمن خوی و شیطان صفتی به نام نچایف بود. در جن‌زدگان، استفانویچ وهوونسکی است که سایه‌نمای نچایف است و همچون زندگی واقعی، او و دوستانش (تولچنکو، ویرجینسکی، شیگانف و لمشین) خبرچینِ مظنون، شاتف را در پارک می‌کشند و جسدش را در دریاچه می‌اندازند.

این قتل به داستایفسکی امکان داد تا خلوتِ رویاهای آرمان شهری انقلابیون و نهیلیست‌های روسی و غرب‌گرایان را ببیند و در آن‌ها میل به کسب قدرت را کشف کند. وقتی به عنوان چپ‌گرای جوان جن‌زدگان را خواندم، برایم داستانی مربوط به روسیه یک صد سال قبل نبود بلکه درباره ترکیه بود که غرقِ سیاستِ ینیادگرای عمیقاً فرو رفته در خشونت بود. انگار داستایفسکی داشت در گوشم تمجمج می‌کرد و زبان مخفی روحِ بشر را به من یاد می‌داد و مرا به جمع بنیادگرایانی می‌‌برد که از لهیبِ آتشِ رویاهای‌شان برای تغییر جهان برافروخته بودند. کسانی که تخته‌بندِ سازمان‌های سرّی بودند و سرمست از فریب‌ دیگران. آن‌ها به نام انقلاب، به تف و لعنتِ کسانی می‌پرداختند که به زبان آن‌ها سخن نمی‌گفتند و یا با دیدگاه‌های آن‌ها مخالفت می‌کردند. یاد دارم که از خودم می‌پرسیدم چرا هیچ‌کس در این کتاب از انقلاب حرفی نمی‌زند. این کتاب نکته‌ای مهم مربوط به زمانه ما در خود داشت که در محافل چپ آن زمان مغفول مانده بود، و شاید به همین دلیل بود که به هنگام خواندن، کتاب در گوشم رازی را نجوا می‌کرد.

برای ترس‌هایم دلیل شخصی هم داشتم. زیرا در آن زمان ـ به عبارت دیگر، حدود صد سال پس از ارتکابِ قتلِ نچایف و انتشارِ جن‌زدگان ـ جرم مشابهی در ترکیه در کالجِ رابرت اتفاق افتاد. یک هسته دانشجویی که تعدادی از همکلاس‌هایم به آن تعلق داشتند، متقاعد شدند(البته اقناع کننده«قهرمان» اهریمن خویی بود که بعد گم و گور شد) که یکی از آن‌ها خائن است. آن‌ها شبی سرِ مظنون را با چماق خرد کردند، او را کشتند و جسدش را در چمدان چپاندند ـ البته هنگام عبور از بُسفُر در یک قایق دستگیر شدند. فکری که آن‌ها را به پیش راند، فکری که آن‌ها را متمایل به قتل کرد، این بود که«خطرناک‌ترین دشمن، نزدیکترین به توست، و این یعنی کسی که اول از همه هسته را ترک می‌کند.» ـ به دلیل آنکه این را نخست در جن‌زدگان خوانده بودم توانستم در قلبم آن را حس کنم. سال‌ها بعد از دوستی که در آن هسته بود پرسیدم آیا هیچ وقت جن‌زدگان را خوانده بودید که از آن چنین تقلید نا‌به‌خردانه‌ای کردید، اما او هیچ علاقه‌ای به خواندن رمان نداشت.

هرچند جن‌زدگان از هراس و خشونت لبریز است اما رمانی است مفرّح و بسیار خنده‌آور. داستایفسکی هجویه‌نویس قهاری است به خصوص در صحنه‌های پرجمعیت. داستایفسکی در برادران کارمازوف تورگینف را با هزل و هجوِ گزنده‌ای می‌چزاند. داستایفسکی در زندگی واقعی با تورگینف هم دوست بود و هم از او تنفر داشت. به عقیده داستایفسکی تورگینف، زمین‌داری ثروتمند بود که نهلیست‌ها و غرب‌گرایان را تایید می‌کرد و به فرهنگ روسیه به چشم تحقیر می‌نگریست. او سوهانِ روح داستایفسکی بود. تا حدی می‌توان گفت جن‌زگان رمانی است که داستایفسکی بر ضد رمان«پدران و پسران» تورگینف نوشته است.

با وجود آن‌که داستایفسکی از لیبرال‌های چپ و غرب‌گرایان دلِ پرخونی داشت، چون آن‌ها را از درون می‌شناخت، از روی شفقت گاهی با آن‌ها به بحث هم می‌پرداخت. داستایفسکی از پایان کار استفان ترونیموویچ ـ و دیدارش درست به شکل دهقان روسی که همیشه در خیالش می‌پروراند ـ با چنان تغزلی صمیمی برای خواننده می‌نویسد که نمی‌توان استفان را به رغم آن همه خودنمایی‌ها در سراسر کتاب، ستایش نکرد. این می‌تواند به یک معنا شیوه وداعِ داستایفسکی با روشنفکرِ غربیِ«همه ـ یا هیچِ» انقلابی دانست که او را به حال خود رها می‌کند تا در شورها، هوس‌ها، اشتباه‌ها و خودنمایی‌های خود فرو رود.

همیشه جن‌زدگان را کتابی می‌دانم که رازهای شرم‌آور روشنفکرانِ بنیادگرا را برملا می‌کند، رازهایی که این روشنفکران می‌کوشند از ما پنهان نگه‌دارند. روشنفکرانی که دور از مرکز، روی لبه و حاشیه اروپا و در جنگ با رویاهای غربی‌شان به سر می‌برند و شک درباره بودن یا نبودن خداوند آن‌ها را خرد کرده است.


موضوعات: حرف های دل,
برچسب ها: ادبیات ,
[ بازدید : 412 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ يکشنبه 31 / 3 / 1394 ] [ 16:05 ] [ نجات مشهودی ]
[ ]

منحصر به‌فردی داستایفسکی



کم نیستند افرادی که داستایفسکی را به خاطر نوع نگاهش به انسان و روان او منحصر به‌فردترین نویسنده جهان می‌دانند. با توجه به فروش و شهرت آثار این نویسنده روس در بین مخاطبان ایرانی بد نیست برخی از ویژگی‌های آثار و افکار او را بازخوانی کنیم.


 داستایوفسکی

برخی از آثار خلق‌شده توسط نویسندگان به دلیل سخن گفتن از جزییات بنیادی‌ترین و در عین حال ذاتی‌ترین موضوعات بشری آن‌چنان از قدرت و استحکام برخوردارند و آن‌چنان روح و ذهن آدمیان را درنوردیده‌اند که خود را از محدوده ادبیات و هنر فراتر برده و متفکران دیگر حوزه‌ها از جمله فیلسوفان، دانشمندان، روانشناسان، جامعه‌شناسان و حتی سیاستمداران و عالمان دین را هم به چالش و پرسش طلبیده‌اند.

آثار داستایفسکی که مهم‌ترین آثارش را در دوره سوم عمرش یعنی پس از رهایی از حکم اعدام و اسارت شش‌ساله به خاطر عضویت در یک گروه شبه سیاسی نوشته، جایگاه منحصر به فردی در بین دیگر آثار ادبی دارد ؛ فیلسوفی چون نیچه درباره‌اش می‌گوید: «داستایفسکی تنها روانشناسی است که واقعا از او چیزی آموخته‌ام. همین‌قدر که او را شناخته‌ام، این خود یکی از موفقیت‌های بزرگ زندگی من بوده است.»

در ایران نیز هنوز که هنوز است آثار این نویسند بزرگ روس جزو کتاب‌های پرطرفدار و پرمخاطب محسوب می‌شود.

آن‌چه در پی می‌آید حاصل بررسی، نظر و نوشته کریم مجتهدی - استاد فلسفه - در کتاب «داستایفسکی؛ آثار و افکار» است که در آن برخی از خصوصیات، آثار و افکار این نویسنده بزرگ جهان از منظرهای مختلف مورد بررسی قرار گرفته است:

در کل ادبیات جهان هیچ یک از نویسندگان بزرگ دیگر که استعداد و نبوغ آن‌ها نیز محرز و مسلم است با او قابل مقایسه به نظر نمی‌رسد. داستایفسکی بدون اغراق از بسیاری از جنبه‌ها به سبب قدرت رمان‌نویسی خود منحصر به فرد می‌نماید.

داستایفسکی با آن شگردی که در آن مهارت فوق‌العاده دارد با صحنه‌سازی‌های پیش‌بینی‌نشده و با روبه‌رو کردن اجباری و یا تصادفی چند تن از قهرمان‌هایش، ما را یک‌باره در مرکز جامعه‌ای قرار می‌دهد که مورد بحث اوست و از این لحظه به بعد مثل این است که دیگر کار از کار گذشته است و خواننده به ناچار در گردونه‌ای از جریانات غیرقابل بازگشت قرار گرفته که رهایی از آن‌ها تا انتهای کتاب به سهولت برایش مقدور نیست.

در ادامه بخش‌هایی از کتاب «داستایفسکی؛ آثار و افکار» می‌آید.

انسان از منظر داستایفسکی

خواننده در رمان‌های داستایفسکی با نمونه‌هایی از حالات متفاوت و متضاد انسان روبه‌رو می‌شود که حاکی از کوششی مستمر اعم از موثر و یا غیر آن در جهت احراز شأن و منزلت از دست‌رفته اوست یا در هر صورت به نحوی برای تحقق‌بخشی به آزادی خود به آن متوسل شده است. با اینکه البته کاملا محرز است که نه فقط این چهره جدید در مسیر زندگی گذشته آن‌ها بالقوه وجود داشته بلکه چیزی جز فعلیت بیشتر همان چهره جنبه دیگری را نمی‌توانسته واجد باشد.

در این نوع تحلیل‌ها برخلاف روش فروید یا هر روان‌کاو دیگر هیچ‌گاه «اراده» به تمامی نفی نمی‌شود؛ حتی رفتارهای غیرارادی و یا کلماتی که ناخواسته به زبان آورده می‌شود، با وجود پنهان‌کاری افراد به نحوی در جهت حفظ «کبر» و «عناد» ذاتی انسان باقی می‌ماند به طوری که چهره انسان و طیفی از سایه‌روشن‌ها - اعم از گفتاری و رفتاری - انعکاس می‌یابد ولی در نهایت همان اراده اوست که جنبه بنیادی پیدا می‌کند.

چهره اصلی انسان – شاید بیش از هستی کلی او - اراده به «من» بودن اوست ولی این اراده بیشتر در جهت حفاظت از امنیت «من» فعال است.

هنرمند متفکر

داستایفسکی چهره‌ای بسیار خاص است چون هم نابغه‌ای استثنایی در رمان‌نویسی است و هم متفکری بسیار عمیق. وی فقط زمانی می‌نوشته که نیاز برای گفتن مطلب مهمی در خود احساس می‌کرده آن هم درست در موقعی که برایش مسلم بوده که اگر آن مطلب را بیان نکند هیچ کس دیگری پیدا نخواهد شد که بتواند یا بخواهد آن مطلب را بگوید.

دین در نگاه داستایفسکی

داستایفسکی که به شدت مسیحی است، اغلب به طور ضمنی و صراحت در برخی مقالات و نوشته‌ها و حتی در رمان‌هایش از کلیسای کاتولیک رومی انتقاد کرده است.

داستایفسکی اگر گاهی نسبت به علاقه‌مندی خود نسبت به مومنان و مقدسان سخن می‌گفته بیشتر به منظور حفظ اصول اعتقادات بنیادی مردم روسیه بوده و آن هم برای اینکه به تصور او بدون این اصول روابط سالم انسانی در کشور روسیه مختل می‌شده و بحران لاینحلی در جامعه به وجود می‌آمده است.

شر در نهاد آدمی

انسان‌ها حتی ناخلف‌ترین آن‌ها اغلب اوقات ساده‌لوح و نادان‌تر از آن هستند که ما تصور می‌کنیم.

شاید بتوان تصور کرد که برای داستایفسکی در واقع جنبه حماسی زندگی انسان و حضور او در این جهان، همین روبه‌رو شدنش با این دو جنبه است که با موول‌سازی ساده‌لوحانه آن دو به یکدیگر احتمالا از شأن اصلی انسان به مراتب کاسته می‌شود، گویی تهطیر نزد انسان نمی‌تواند دفعی باشد و در این جهان او فقط می‌تواند به آماده‌سازی و نزدیک شدن به قابلیت ارتقای روحی خود بپردازد و بس؛ یعنی امکان رستگاری به انسان اعلام می‌شود ولی هیچ‌گاه در این جهان خاکی مصداق عینی پیدا نمی‌کند.

تنهایی

در آثار داستایفسکی چنان به تنهاییِ وجودی قهرمان‌ها تأکید شده که گویی این تنهایی تام در نهایت باید به عشق مطلق و یا بهتر است بگوییم عشق به مطلق منجر شود.

داستایفسکی: من اعتماد به نفس دارم؛ انسان خود به واقع سِر و رازی در این جهان است. باید او را کاوید حتی اگر یک عمر تمام برای این کار زمان نیاز باشد.

جبر و اختیار

در آثار داستایفسکی در هر صورت مسلم است که نه فقط هیچ‌گاه اختیار آزاد و خاصه مسئولیت از قهرمانان آثارش سلب نمی‌شود. از این لحاظ داستایفسکی بدون اینکه واقعیت قهرمان‌ها را تغییر دهد در مورد معنای اعمال و افکار آن‌ها به طور گسترده تأمل می‌کند.

منظور داستایفسکی از نوشتن واقعیت این نیست که انسان عقل را به چشم خود ببیند، زیرا آن چیزی که واقعا باید فهمیده شود، اغلب اصلا به چشم درنمی‌آید. بلکه نوعی بصیرت لازم است تا ذهن بتواند از لایه‌های ظاهری و بیرونی عبور کند که شاید به غلط واقعیت تلقی ‌شوند و به عمق بیشتری دست یابند، حتی اگر نتواند آن را به سهولت تعریف کند.

توصیف درد و احترام به بیچارگان در آثار داستایفسکی

داستایفسکی با استادی روح شیطانی و رحمانی بشر را مجسم می‌کند و نشان می‌دهد که در روح هر انسانی این مبارزه خیر و شر وجود دارد. به نظر این مولف هر جا درد و غم هست بزرگی هم هست. نکته مشترکی که در کلیه آثار او مشاهده می‌شود حس احترامی است که نسبت به درد دارد.

تأثیر زندان بر روی نگاه داستایفسکی به زندگی

نامه داستایفسکی به برادرش پس از آنکه از مرگ حتمی نجات می‌یابد، موید ایمان او به زندگی و بیش از آن به رحمت خداوند است. وی می‌نویسد زندگی در همه جا زندگی است، من در اطراف خود همیشه با مردم روبه رو خواهم بود و همین نیز دلالت بر حیات من دارد. بعد از آن با مصون نگه داشتن قلب و شعور خود از آلودگی به شکل بهتری زندگی را خواهم شناخت.

داستایفسکی همچنین به برادر بزرگترش نوشته است: من اعتماد به نفس دارم؛ انسان خود به واقع سِر و رازی در این جهان است. باید او را کاوید حتی اگر یک عمر تمام برای این کار زمان نیاز باشد.

نظر داستایفسکی نسبت به رهاوردهای غرب

از سنت‌های فکری غرب آنچه وارد روسیه شده با اینکه ظاهرا جنبه آزاداندیشی و تسامح داشته ولی خواه‌ناخواه در جهت ترویج صور مختلف لهب و لعب به سبک قرن هجدهم و تفکر صرف مادی به سبک قرن نوزدهم بوده است که هر دو عمیقا مروج بی‌ایمانی و کفر بوده‌اند.

*برگرفته از کتاب «داستایفسکی، آثار و افکار» نوشته کریم مجتهدی، نشر هرمس


منبع: ایسنا


موضوعات: حرف های دل,
[ بازدید : 373 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ يکشنبه 31 / 3 / 1394 ] [ 16:04 ] [ نجات مشهودی ]
[ ]

حدیث

روزه و فقر آخرت

رمضان

قال الرضا علیه السلام:

اِنَّمَا اُمِرُوا بِالصَومِ لِكَى یَعرِفُوا اَلَمَ الجُوعِ وَ العَطَشِ فَیَستَدِلّوا عَلَى فَقرِ الاخِر.

امام رضا علیه السلام فرمود:

مردم به انجام روزه امر شده ‏اند تا درد گرسنگى و تشنگى را بفهمند و به واسطه آن فقر و بیچارگى آخرت را بیابند.


موضوعات: ,
برچسب ها: حدیث ,
[ بازدید : 456 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ يکشنبه 31 / 3 / 1394 ] [ 16:03 ] [ نجات مشهودی ]
[ ]

حدیث


روزه فقط گرسنگی نیست!

رمضان

قال امیرالمومنین علیه السلام :

الصِیامُ اِجتِنابُ المَحارِم كَمَا یَمتَنِعُ الرَجُل مِنَ الطَعامِ وَ الشَراب.

امام على علیه السلام فرمود:

روزه پرهیز از حرامها است همچنانكه شخص از خوردنى و نوشیدنى پرهیز مى‏كند.

[یعنی همانطور كه از خوردن كناره گیری می‌كند باید از كارهای حرام نیز بپرهیزد].


موضوعات: ,
برچسب ها: حدیث ,
[ بازدید : 447 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ يکشنبه 31 / 3 / 1394 ] [ 16:02 ] [ نجات مشهودی ]
[ ]

حدیث



موضوعات: ,
[ بازدید : 421 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ يکشنبه 31 / 3 / 1394 ] [ 16:01 ] [ نجات مشهودی ]
[ ]

اهمیت دعا کردن در ماه رمضان



رمضان

یکی از سختترین کارها، برای بسیاری از ما، درخواست چیزی از دیگران است، آنقدر گاهی این درخواست ها سخت می شوند که حتی حاضر نیستیم از پدر و مادرمان هم، ‌چیزی طلب کنیم، چرا که یک حس منفی ناتوانی به ما دست می دهد، که از برآوردن نیاز خود عاجزیم.


و این حس واقعا عذاب آور است، چرا که ما خودمان شاهد هستیم که وقتی کسی مرتبا از ما چیزی میخواهد ، به طور مکرر پول قرض می خواهد، یا مدام از وقت و انرژی ما مطالبه دارد، و هر خواسته دیگری به مرور زمان ارزش و اعتبار آن شخص برای ما زیر سوال می رود، دیگر احترام سابق را برای او قائل نیستیم و این یک واکنش ناخودآگاه است.

به همین خاطر خداوند متعال ما را از درخواست از دیگران و زیر پا گذاشتن عزّت نفسمان بر حذر داشته است،

بحار الأنوار: قالَ النبیُّ صلى الله علیه و آله یَوما لِأصحابِهِ: تُبایِعونی على أن لا تَسألُوا الناسَ شَیئا ، فكانَ بعدَ ذلك تَقَعُ المِخْصَرَةُ مِن یَدِ أحَدِهِم فَیَنزِلُ لَها، و لا یَقولُ لأحَدٍ: ناوِلْنِیها .( بحار الأنوار: 96/158/37)؛

بحار الأنوار: روزى رسول خدا صلى الله علیه و آله به اصحاب خود فرمود: با من بیعت كنید بر این كه چیزى از مردم نخواهید. از آن پس، اگر چوبدست كسى از دستش مى افتاد، خودش [از مركب] پیاده مى شد و آن را بر مى داشت و به كسى نمى گفت: آن را به من بده.

(البته این ها به معنی این نیست که اگر کسی چیزی از ما خواست دریغ کنیم، این هشدار برای این است که بیاموزیم عزّت نفسمان را به هر قیمتی حفظ کنیم.)

اما در این عالم خاکی، و در این زمانه مرگ معرفت ها و مرام ها ، کسی هست که دست رد به سینه هیچ کس نمی زند، هم توانش را دارد، هم ثروتش را، هم قدرت و هم مهربانی و دلسوزی لازم را ....او ثروتی دارد که هرگز تمامی ندارد، قدرتی دارد، که هیچ قدرتی بالاتر از او نیست.

از او هر چه خواسته شود اجابت می شود هر چه در توان کسی از بنی بشر نیست از او بر می آید، و مهمتر از همه اینست که اگر هزاران بار از او درخواست کنیم، نه تنها ارزشمان را از دست نمی دهیم، بلکه برای او عزیزتر و محترمتر خواهیم شد.

در جایی که می فرماید: «قُلْ مَا یَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاوُكُمْ .....» (الفرقان، 77)؛ بگو اگر دعاى شما نباشد پروردگارم هیچ اعتنایى به شما نمى‏كند.

خداوند کلید گنجینه ها(ی رحمتش) را در دستان تو قرار داده است، که به تو اجازه داده از او درخواست کنی تا هر گاه بخواهی، درهای نعمتش را با دعا بگشایی و بارش باران رحمتش را طلب نمایی؛ پس اگر اجابت دعایت به تأخیر افتاد، این تأخیر تو را ناامید نسازد»

و این ارزش گرفتن از دعا، به خاطرایمان و توجهی است که ما به آفریدگارمان داریم، از خلق او روی گردانیم، و به او رو می کنیم، این دعا به ما ارزش می دهد، چون نمادی است از ایمان ، بنابراین، دعا نه تنها نیاز ما را برطرف می کند که به ما ارزش هم می دهد.

مراتب دعا

گفتیم دعا یک عبادت است ، عبادتی از روی عجز و نیاز ، اما این عبادت مراتبی دارد ، که اگر ما بدانیم، باعث رشد معنویمان خواهد شد، وقتی ما بیاموزیم که در این عالم برگی بدون اجازه خداوند از جای خود نمی جنبد، و هیچ مخلوقی توان این را ندارد که بدون خواست و اراده خداوند برای ما قدمی بردارد ، این اولین مرتبه ایمان است، که ما از خلق بر می گردیم و به سوی خالق رو می کنیم.

مرتبه بالاتر این است که ما از حاجت خواهی های مادی فراتر می رویم و از خداوند طلب معنویات می کنیم، طلب معرفت و بینش می کنیم، این خواسته ها یعنی ما رشد کرده ایم و دنیا و ما فیها برای ما کوچک شده اند. نه اینکه نخواهیم، بلکه ارزش دلبستگی برای ما ندارند ما می خواهیم به بالاتر از دنیا برسیم، می خواهیم خود را و خدای خود را بشناسیم.

این دعا ارزشمندترین دعاهاست، دعایی که برای شناخت و معرفت و در نتیجه عاقبت به خیری باشد.

بهترین فرصت برای دعا کردن

ماه رمضان ماه گشوده شدن درهای رحمت خداوند است، در ماه رمضان دعاها مستجاب می شود، ماه رمضان ،ماه هم صحبتی عبد با معبود است، ماه خواستن ها و اجابت هاست، هنگامه ای که حجاب ها و موانع میان ما و خدایمان برداشته می شود.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: درهاى آسمان در شب اوّل ماه رمضان گشوده مى شود و تا آخرین شب این ماه بسته نمى شود. (بحار الأنوار:96/344/8 )

تمام حجب از طرف خداوند نسبت به بندگانش برداشته می شود ، هیچ حجابی نیست ، تمام درب ها باز است، هر تقاضایی که متناسب با دری باشد، به خداوند متعال می رسد، چه مادی چه معنوی ....و نتیجه آن اینست که این تقاضاها بی جواب نمی ماند، به تعبیری امروزی به بایگانی نمی رود، مستقیم به خود خداوند می رسد. ...»

آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی(ره): در شرح این حدیث فرمودند: «...در روایت تعبیر به "ابواب "شده است ... یعنی تمام حجب از طرف خداوند نسبت به بندگانش برداشته می شود، هیچ حجابی نیست، تمام درب ها باز است، هر تقاضایی که متناسب با دری باشد، به خداوند متعال می رسد، چه مادی چه معنوی ....و نتیجه آن اینست که این تقاضاها بی جواب نمی ماند، به تعبیری امروزی به بایگانی نمی رود، مستقیم به خود خداوند می رسد. ...».

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در خطبه شعبانیه فرمودند: «.....اعمال شما در آن (ماه رمضان) پذیرفته است و دعاهای شما مستجاب، پس، از پروردگار خویش با نیت های راستین و دلهای پاک، بخواهید كه توفیق روزه این ماه و تلاوت قرآن در آن را به شما عنایت فرماید.» (وسائل ‏الشیعة ج: 10 ص : 314)

در این خطبه رسول خدا صلی الله علیه و آله خطاب به ما می فرمایند دعای شما مستجاب است، بنابر مقدماتی که گفتیم نتیجه می گیریم که ماه مبارک رمضان، فرصت طلایی دعا کردن و جواب گرفتن است.

حاجات ما به آسمان می روند و مستجاب شده بر می گردند، اگر تأخیری در استجابت دیدیم ناامید نشویم چرا که خداوند حکیم بهتر می داند که صلاح ما چیست، به هر حال چک دعا امضا شده است، استجابت دعاها حتمی است، پس در این ماه عزیز، از هر فرصتی برای دعا کردن استفاده کنیم، چه در طلب حاجات مادی چه معنوی.

امام علی علیه السلام می فرماید:

«خداوند کلید گنجینه ها(ی رحمتش) را در دستان تو قرار داده است، که به تو اجازه داده از او درخواست کنی تا هر گاه بخواهی، درهای نعمتش را با دعا بگشایی و بارش باران رحمتش را طلب نمایی؛ پس اگر اجابت دعایت به تأخیر افتاد، این تأخیر تو را ناامید نسازد».( نهج البلاغه ، نامه 31)


موضوعات: ,
[ بازدید : 387 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ يکشنبه 31 / 3 / 1394 ] [ 16:00 ] [ نجات مشهودی ]
[ ]

فضیلت اعمال مستحبى ماه رمضان


رمضان

دعا و استغفار

قال على بن ابیطالب علیه السلام:

«علیكم فى شهر رمضان بكثرة استغفار و الدعاء فاما الدعا فیدفع عنكم به البلاء و اما الاستغفار فتمحى به ذنوبكم» (1) ؛ بر شما باد در ماه رمضان به استغفار و دعاى زیاد. اما دعاهاى شما دافع بلا از شماست. و اما استغفار شما از بین برنده گناهان است.

توضیح:

از وظایف روزه‌داران در این ماه، دعا و درخواست ‏حوایج از حضرت حق است كه بنده احساس نیاز به پیشگاه بى‌نیاز كرده، و دست‌هاى احتیاج خویش را به درگاه او دراز مى‏كند.


روزهاى ماه رمضان

قال رسول الله صلى الله علیه و آله:

ایها الناس انه قد اقبل الیكم شهر الله بالبركة و الرحمة و المغفرة، شهر هو عندالله افضل الشهور، و ایامه افضل الایام و لیالى افضل اللیالى و ساعاته افضل الساعات (2) ؛ اى مردم ماه خدا با بركت و رحمت و آمرزش به شما رو كرده است، ماهى است كه پیش خدا بهترین ماه است و روزهایش بهترین روزها و شب‌هایش بهترین شب‌ها و ساعاتش بهترین ساعات.


اعتكاف

قال رسول الله صلى الله علیه و آله:

اعتكاف عشر فى شهر رمضان تعدل حجتین و عمرتین (3) ؛ اعتكاف در یك دهه از ماه مبارك رمضان برابر با ثواب دو حج و دو عمره است.

توضیح:

در ایام و لیالى مقدسه‏اى، طبق روایات رسیده از ائمه معصومین علیهم السلام مستحب است كه هر مسلمانى در صورت امكان دهه آخر ماه مبارك رمضان را در مسجد معتكف شود، كه پیامبر اكرم در تمامى عمرش چنین مى‏كرد.


تلاوت قرآن

بهترین اعمال در شب‌ها و روزهاى ماه مبارك رمضان، تلاوت قرآن است. اگر چه تلاوت قرآن در تمام اوقات ثواب دارد، ولى چون قرآن در ماه رمضان نازل شده است، از اجر و ثواب ویژه‏اى برخوردار است چنانچه وارد شده:

قال ابو جعفر (علیه السلام):

لكل شى‏ء ربیع و ربیع القرآن شهر رمضان (4) ؛ براى هر چیزى بهارى است و بهار قرآن رمضان است.

بنابراین امتیازات قرآن به اعتبار نزولش در ماه رمضان از ماه‌هاى دیگر بیشتر است.

قال رسول الله صلى الله علیه و آله:

من تلافیه آیة من القرآن كان له مثل اجر من ختم القرآن فى غیره من الشهور (5) ؛ اگر كسى در این ماه یك آیه از قرآن تلاوت كند، ثوابش مثل كسى است كه در غیر ماه رمضان یك ختم قرآن كرده است.


افطارى و صدقه دادن

قال الباقر علیه السلام:

یا سدیر، هل تدرى اى لیال هذه؟ فقال له نعم. جعلت فداك ان هذه لیالى شهر رمضان فما ذاك؟ فقال له اتقدر على ان تعتق كل لیلة من هذه اللیالى عشر رقاب من ولد اسمعیل؟ فقال له سدیر بابى انت و امى لا یبلغ مالى ذاك، فما زال ینقص حتى بلغ به رقبة واحدة فى كل ذلك یقول: «لا اقدر علیه فقال له: افما تقدر ان تفطر فى كل لیلة رجلا مسلما؟ فقال له: بلى و عشرة فقال له (علیه السلام):

فذاك الذى اردت یا سدیر، ان افطارك اخاك المسلم یعدل عتق رقبة من ولد اسماعیل علیه السلام. (6)

اى سدیر! آیا مى‏دانى چه شب‌هایى است این شب‌ها؟ سدیر گفت:

بلى فدایت گردم این شب‌ها، شب‌هاى ماه رمضان است، مگر این شب‌ها چگونه است؟ امام علیه السلام فرمودند: آیا قدرت دارى هر شب از این شب‌ها ده بنده از فرزندان اسماعیل (ع) را آزاد كنى؟ پس سدیر عرض كرد: پدر و مادرم به فدایت، ثروتم كفاف نمى‏دهد، پس امام پیوسته تعداد بنده‏ها را كم كرد، تا رسید به یكى در تمام این ماه، سدیر گفت: قدرت ندارم پس امام به او فرمود: آیا قدرت ندارى هر شب یك مسلمان روزه‏دارى را افطار دهى؟ سدیر عرض كرد: بلى تا ده نفر را هم مى‏توانم افطارى بدهم، پس امام به او فرمود:

اى سدیر همان است كه اراده كردى یعنى با افطارى دادن ده روزه‏دار به ثواب عتق و آزاد كردن ده بنده از اولاد اسماعیل (ع) نایل مى‏گردى.

توضیح:

خداوند انسان روزه‏دار را بر آنچه انفاق مى‏كند در خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها محاسبه نمى‏كند ولى در این امر «اسراف‏» نشود.

عن ابى عبدالله علیه السلام:

من تصدق فى شهر رمضان بصدقة صرف الله عنه سبعین نوعا من البلاء (7) ؛ هر كس در ماه رمضان صدقه‏اى بدهد خداوند هفتاد نوع بلا را از او دو مى‏كند.


پى‏نوشت‏ها:

1- امالى شیخ صدوق، ص 61 .

2- امالى شیخ صدوق، ص 93 .

3- وسائل الشیعه، ج 7، ص 397 .

4- وسائل الشیعه، ج 7، ص 218 .

5- امالى شیخ صدوق، ص 93 .

6- من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 134 .

7- بحار الانوار، ج 93، ص 316 .

منبع:

رمضان، تجلى معبود (ره توشه راهیان نور) صفحه 92، جمعى از نویسندگان .


[ بازدید : 397 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ يکشنبه 31 / 3 / 1394 ] [ 15:59 ] [ نجات مشهودی ]
[ ]

روزه و رمضان در آینه شعر فارسی


رمضان

مبارک باد آمد ماه روزه

رهت‏خوش باد، ای همراه روزه

شدم بر بام تا مه را ببینم

که بودم من به جان دلخواه روزه

نظر کردم کلاه از سر بیفتاد

سرم را مست کرد آن شاه روزه

مسلمانان، سرم مست است از آن روز

زهی اقبال و بخت و جاه روزه

بجز این ماه، ماهی هست پنهان

نهان چون ترک در خرگاه روزه

بدان مه ره برد آن کس که آید

درین مه خوش به خرمنگان روزه

رخ چون اطلسش گر زرد گردد

بپوشد خلعت از دیباه روزه

دعاها اندرین مه مستجاب است

فلکها را بدرد آه روزه

چو یوسف ملک مصر عشق گیرد

کسی کو صبر کرد در چاه روزه

سحوری کم زن ای نطق و خمش آن

ز روزه خود شوند آگاه روزه

(کلیات شمس، جزء و پنجم، ص 137)

رمضان، ماه روزه و ماه نهم از ماههای قمری بین شعبان و شوال است، رمضان در لغت‏به معنای تابش گرما و شدت تابش خورشید است. بعضی گویند رمضان به معنی سنگ گرم است که از سنگ گرم، پای روندگان می‏سوزد و شاید ماخوذ از «رمض‏» باشد که به معنی سوختن است چون ماه صیام گناهان را می‏سوزاند به این خاطر، بدین اسم موسوم شده است زیرا ماه رمضان موجب سوختگی و تکلیف نفس است. اما صوم و روزه که در این ماه تکلیف شرعی مسلمانان است عبارت است از احتراز از خوردن و آشامیدن و مفطرات دیگر از طلوع صبح تا غروب.

در قرآن مجید یک بار «رمضان‏» و چهارده بار صوم و صیام و صائمین و صائمات ... آمده است.

شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن ... ماه رمضان است که در آن فرو فرستاده شد قرآن ... دستور روزه در آیه 179 سوره بقره طرح شده است: یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون.

از همان آغاز که رودکی پدر شعر فارسی، بلند بنای کاخ ادب را برافراشت، مفردات روزه، رمضان، صوم و صیام در آیینه شعر فارسی انعکاس یافتند. این انعکاس در تمامی انواع شعر مدحی، اخلاقی، تعلیمی، غنایی و رثا دیده می‏شود. در شعر شاعران دوره اول، کاربردها سطحی است و از اعلام ماه رمضان یا عید رمضان و مبارک باد گفتن آن فراتر نمی‏رود:

روزه به پایان رسید و آمد نو عید هر روز بر آسمانت‏باد امروزا

(رودکی)

همان بر دل هر کسی بوده دوست نماز شب و روزه آیین اوست

(فردوسی 203/3)

بر آمدن عید و برون رفتن روزه ساقی بدهم باده بر باغ و به سبزه

(منوچهری به نقل از دهخدا)

عید قربان بر او مبارک باد هم بر آنسان که بود عید صیام

(فرخی به نقل از دهخدا)

جاهش زد هر چون مه عید از صف نجوم ذاتش زخلقت چون شب قدر از مه صیام گر در مه صیام شود خوانده این مدیح بر تو به خیر باد مدیح و مه صیام

(به نقل از دهخدا)

خجسته باد و مبارک قدوم ماه صیام بر اولیاء و احبای شهریار نام

(نزاری به نقل از دهخدا)

نزد خداوند عرش بادا مقبول طاعت‏خیر تو و صیام و قیامت

(مسعود سعد به نقل از دهخدا)

روزه دار و به دیگران بخوران نه مخور روز و شب شکم بدران

(به نقل از دهخدا)

دیدگاه ناصر خسرو شاعر تعلیمی و دینی مذهبی اسماعیلیه از شاعران پیشین فراتر می‏رود وی اگر چه پرسشی را که از مستنصر بالله درباره روزه و دیگر احکام شریعت می‏کند بی‏جواب می‏گذارد:

و آنگاه بپرسیدم از ارکان شریعت کاین پنج نماز از چه سبب گشت مقرر؟ و ز روزه که فرمودش ماه نهم از سال و زحال زکات درم و زر مدور ...

(ناصر خسرو ص 512)

اما مخاطب خود را به تامل درباره این حکم عبادی فرا خوانده می‏گوید:

چون روزه ندانی که چه چیزی است چه سود است بیهوده همه روز تو را بودن ناهار

(ناصر خسرو ص 165)

همه پارسایی نه روزه است و زهد نه اندر فزونی نماز و دعاست

(ناصر خسرو به نقل از دهخدا)

از نماز و روزه تو هیچ نگشاید تو را خواه کن خواهی مکن، من با تو گفتم راستی

(ناصر خسرو به نقل از دهخدا)

تا نپذیرد ز توی زی خدای نیست پذیرفته صلاة و صیام

(ناصر خسرو به نقل از دهخدا)

سوی بهشت عدن یکی نردبان کنم یک پایه از صلات و دگر پایه از صیام

(ناصر خسرو ص 58)

خاقانی شاعر تعلیمی علاوه بر آن که در شعر خود از مفردات صوم و صیام سود جسته است و صیام را از بهترین سکنات نفس دانسته است:

از جسم بهترین حرکاتی صلاة دان وز نفس بهترین سکناتی صیام دان

(خاقانی)

رمضان

به خاطر آشنایی با عقاید ترسایی و دین مسیحیت از «روزه مریم‏» «صوم العذرا» یاد می‏کند. روزه مریم یا صوم مریم که در آیه 27 سوره مریم آمده است: «فقولی انی نذرت للرحمن صوما فلن اکلم الیوم انسیا: پس بگو بدرستی که من نذر کردم برای خدای بخشنده روزه، پس سخن نمی‏کنم امروز آدمی را.

آن است که بعد از ولادت عیسی(ع) مریم نذر کرد که روزه بدارد و یک روز تمام با کسی سخن نگفت: چون قوم از وی سخنها پرسیدن گرفتند فقط اشاره به کودک کرد که در گهواره بود و عیسی(ع) گفت: انی عبد الله اتانی الکتاب و جعلنی نبیا: گفت: به درستی که منم بنده خدا، مرا کتاب داده و پیغمبر گردانیده است.

نسطوریه، روزه مریم را هنوز به نام صوم مارت مریم نگاه می‏دارند و آن در دوشنبه بعد از عید بسبار نسطوری آغاز می‏شود و در روز عید میلاد تمام می‏شود:

چه بود آن نفخ روح و غسل و روزه که مریم عور بود و روح تنها چه بود آن نطق عیسی وقت میلاد چه بود آن صوم مریم گاه اصغا

(خاقانی ص 27)

در توحید و معراج حضرت ختمی مرتبت گوید:

دل گرسنه در آمد بر خوان کائنات چون شبهتی بدید برون رفت ناشتا مریم گشاده روزه و عیسی ببسته نطق کو در سخن گشاده سر سفره سخا...

(خاقانی ص 5)

و در واقعه حبس و عزلت ‏خود گوید:

روزه کردم نذر چون مریم که هم مریم صفاست خاطر روح القدس پیوند عیسی زای من نیست‏بر من روزه در بیماری دل زان مرا روزه باطل می‏کند اشک دهن آلای من اشک چشم در دهان افتد گه افتد افطار از آنک جز که آب گرم چیزی نگذرد بر نای من

(خاقانی صص 31، 322)

نظامی گنجوی نیز در مثنوی خسرو و شیرین در بیان مرگ مریم، روزه مریم را یاد می‏کند:

چون مریم، روزه مریم نگه داشت دهان در بست از آن شکر که شه داشت

(خسرو و شیرین ص 288)

مولانا در کلیات شمس، روزه مریم را برای نفس شکم خوار توصیه می‏کند:

باز رهان خلق را از سر و از سر کشی

ای که درون دلی چند ز دل، درکشی...

نفس شکمخوار را روزه مریم دهی

تا سوی بهرام عشق مرکب لاغر کشی

(کلیات شمس جزو ششم ص 241)

و در موردی دیگر گوید:

روزه مریم مرا، خوان مسیحیت نوا ترکنم از فرات تو، امشب خشک نانه

(کلیات شمس جزو پنجم ص 222)

صوم العذارا نیز ترکیبی است که یک بار در دیوان خاقانی دیده می‏شود، بنا به ترجمه و شرح مینورسکی در قصیده مسیحیت، صوم العذارا را شروع آن روز دوشنبه بعد از عید تجلی است و سه روز طول می‏کشد و عبادیان و مسیحیان عرب آن را به یاد دوشیزگان نصاری می‏گیرند که روزه، آنها را از اسارت پادشاه حیره المنذر رهایی بخشید منذر از امسا چهار صد دختر برد و به عنوان قربانی به عزه از اصنام جاهلی تقدیم کرد. در شرح شیخ آذری صوم العذارا به معنی روزه دختران بکر آمده که به متابعت مریم در هیکل نشینند تا روز وفات.

به خمسین و به دنح و لیلة الفظر به عید الهیکل و صوم العذارا

(خاقانی ص 28)

خاقانی از مضمون روزه گرفتن و افطار کردن، در شعر غنایی، مدحی و رثایی نیز سود جسته است، در شعر غنایی می‏گوید:

عشق آتشی است کاتش دوزخ غذای اوست پس عشق روزه‏دار و تو در دوزخ هوا

(خاقانی ص 205)

و در شعر مدحی می‏گوید:

تا به رویش گرفته‏ام روزه جز به یادش نکرده‏ام افطار

(خاقانی ص 205)

و در شعر رثایی، روزه گرفتن را به معنی ترک و قطع علاقه به کار برده است آنجا که از زبان امیر رشید الدین فرزند در گذشته‏اش می‏گوید:

من کنون روزه جاوید گرفتم زجهان گر شما در هوس عید بقایید همه

(خاقانی ص 409)

و باز در مرثیه او می‏گوید:

ز این دونان فلک از خوانچه دونان بینند

تا نبینم که دهان از پی خور بگشایید.

از طرب روزه بگیرید و به خون ریز سرشک

نه به خوان ریزه این خوان چه زر بگشایید

(خاقانی ص 158)

در آثار سعدی شاعر معرفت و اخلاق نیز توجه به روزه و شرایط آن دیده می‏شود. در یک مورد شاعر، توجه کامل به خدا را مطرح کرده و روزه و عبادتی را که ریا و سمعه‏ای در آن طرح شود مطرود می‏داند:

شنیدم که نابالغی روزه داشت

به صد محنت آورد روزی به چاشت...

پدر دیده بوسید و مادر سرش

فشاندند بادام و زر بر سرش

چو بر وی گذر کرد یک نیمه روز

فتاد اندرو ز آتش معده سوز

به دل گفت اگر لقمه چندی خورم

چه داند پدر غیب یا مادرم

چون روی پسر در پدرم بود و قوم نهان

خورد و پیدا به سر برد صوم که داند

چون در بند حق نیستی

اگر بی وضو در نماز ایستی

(بوستان ص 273)

و در موردی دیگر تهمت و غیبت را از مبطلات روزه دانسته، می‏گوید:

به طفلی درم رغبت روزه خاست

ندانستی چپ کدام است و راست

یکی عابد از پارسایان کوی

همی شستن آموختم دست و روی

که بسم الله اول به سنت‏بگوی

دوم نیت آور سوم کف بشوی

پس آنگه دهن شوی و بینی سه بار

مناخر به انگشت کوچک بخار

به سبابه دندان پیشین بمال

که نهی است در روزه بعد از زوال

وزان پس سه مشبت آب بر روی زن

ز رستنگه موی سر تا ذقن

در دستها تا به مرفق بشوی

ز تسبیح و ذکر آنچه دانی بگوی

دگر مسح سر بعد از آن غسل پای

همین است و ختمش به نام خدا

کس از من نداند در این شیوه به

نبینی که فرتوت شد پیر ده

شنید این سخن دهخدای قدیم

بشورید و گفت ای خبیث رجیم

نه مسواک در روزه گفتی خطاست

بنی آدم مرده خوردن رواست

دهن گو ز ناگفتنی‏ها نخست

بشوی، آنکه از خور دنیا بهشت

(بوستان ص 292)

و در جای دیگر می‏گوید:

به سرهنگ سلطان چنین گفت زن

که خیز ای مبارک در رزق زن

برو تاز خوانت نصیبی دهند

که فرزند کانت نظر بررهند

بگفتا بود مطبخ امروز سرد

که سلطان به شب نیت روزه کرد

زن از ناامیدی سرانداخت پیش

همی گفت ‏با خود دل از فاقه ریش

که سلطان از این روزه گویی چه خواست

که افطار و عید طفلان ماست

خورنده که خیرش بر آید زدست

به از صائم الدهر دنیا پرست

مسلم کسی را بود روزه داشت

که درمانده‏ای را دهد نان چاشت

و گرنه چه لازم که سعیی بری

ز خود باز گیری و هم خوری

(بوستان ص 204)

رمضان

و در قصیده‏ای از تودیع ماه رمضان، بار بر دل دارد و می‏گوید:

برگ تحویل می‏کند رمضان

بار تودیع بر دل اخوان

یار نادیده سیر زود برفت

دیر ننشست نازنین مهمان

غادرالحب صحبة الاحباب

فارق الخل عشرة الخلان

ماه فرخنده روی بر پیچید

و علیک السلام یا رمضان

الوداع ای زمان طاعت و خیر

مجلس ذکر و محفل قرآن

مهر فرمان ایزدی بر لب نفس

در بند و دیو در زندان

تا دگر روز، با حبان آید

بس بگردد به گونه گونه جهان

بلبلی زار زار می‏نالید

بر فراق بهار وقت‏خزان

گفتم اندوه مبر که باز آید

روز نوروز و لاله و ریحان

گفت ترسیم بقا وفا نکند

ور نه هر سال گل دهد بستان

روزه بسیار و عید خواهد بود

تیرماه و بهار و تابستان

تا که در منزل حیات بود

سال دیگر که در غریبستان...

(قصاید سعدی 722)

در شعر غنایی نیز سعدی از مضمون روزه و ماه نو بی بهره نبوده و هلال ابروی دوست را هلال عید خود یافته است:

هر که را خاطر به روی دوست رغبت می‏کند

بس پریشانی بباید بردنش چون موی دوست

دیگران را عید اگر فرداست ما را از این دهست

روزه داران ماه نو ببینند و ما ابروی دوست

(غزلیات سعدی ص 388)

اما بهترین مضامین و عمیق‏ترین مفاهیم در کلیات شمس به چشم می‏خورد.

شاعر شوریده مکتب عرفان با شریعت پیوند ناگسستنی دارد از این رو با حلول ماه رمضان ماه معراج آدمی، ماه پرورش عیسی روح، ماه بریدن از نان و رسیدن به جانان به وجد درمی‏آید:

ماه رمضان آمد ای یار قمر سیما

بر بند سر سفره بگشای ره بالا

ای یاوه هر جایی، وقتست که باز آیی

بنگر سوی حلوایی تا کی طلبی حلوا...

مرغت ز خور و هیضه، مانده‏ست درین بیضه

بیرون شو از این بیضه تا باز شود پرها

بر یاد لب دلبر خشکست لب مهتر

خوش با شکم خالی می‏نالد چون سرنا

خالی شو و خالی به لب بر لب نایی نه

چون نی زدمش پر شو و آنگاه شکر می‏خا...

گر تو به زیان کردی آخر چه زیان کردی

کو سفره نان افزا کو دلبر جان افزا

از درد به صاف آییم و زصاف به قاف آییم

کز قاف صیام ای جان، عصفور شود عنقا

صفرای صیام ار چه، سودای سفر افزاید

لیکن ز چنین سودا یابند ید بیضا

هر سال نه جوها را می‏پاک کند از گل

تا آب روان گردد تا کشت‏شود خضرا

بر جوی کنان تو هم، ایثار کن این نان را

تا آب حیات آید تا زنده شود اجزا...

بستیم در دوزخ یعنی طمع خوردن

بگشای در جنت ‏یعنی که دل روشن

بس خدمت‏خر کردی بس کاه و جوش بردی

در خدمت عیسی هم باید مددی کردن

تا سفره و نان بینی کی جان و جهان بینی

رو جان و جهان را جو، ای جان و جهان من

اینها همه رفت ای جان بنگر سوی محتاجان

بی برگ شدیم آخر چون گل ز دی و بهمن

سیریم ازین خرمن، زین گندم و زین ارزن

بی سنبله و میزان، ای ماه تو کن خرمن ...

(کلیات شمس جزء هفتم صص 92، 91)

در غزلی دیگر ماه رمضان را موجب قلب ضلالت و رسیدن به لشکر ایمان، ماه حیات جان، ماه صبر، ماه نزول قرآن، عروج روح و ماه دریده شدن پرده‏های ظلمت و پیوستن به ملائکه و مقربین می‏خواند:

آمد شهر صیام، سنجق سلطان رسید

دست‏بدار از طعام مایده جان رسید

جان ز قطعیت ‏برست، دست طبیعت ‏ببست

قلب ضلالت ‏شکست لشکر ایمان رسید

لشکر «والعادیات‏» (1) دست ‏به یغما نهاد

ز آتش «و الموریات‏» (2) نفس به افغان رسید

البقره راست ‏بود موسی عمران نمود

مرده از و زنده شد چونک به قربان رسید

روزه چون قربان ماست زندگی جان ماست

تن همه قربان کنیم جان چون به مهمان رسید

صبر چو ابریست ‏خوش، حکمت ‏بارد ازو

زانک چنین ماه صبر بود که قرآن رسید(3)

نفس چون محتاج شد روح به معراج شد

چون در زندان شکست جان بر جانان رسید

پرده ظلمت درید، دل به فلک بر پرید

چون ز ملک بود دل باز بدیشان رسید

زود از این چاه تن دست‏ بزن در رسن

بر سر چاه آب گو: یوسف کنعان رسید

عیسی چو از خر برست گشت دعایش قبول

دست‏بشو کز فلک، مایده و خوان رسید

دست و دهان را بشو، نه بخور و نی بگو

آن سخن و لقمه جو، کان به خموشان رسید

(کلیات شمس جزو دوم ص 198)

رمضان

مولانا روزه را مادری می‏داند که کریمانه به سوی اطفال خویش آمده است پس نباید دامان چنین مادری را آسان از دست فرو هشت:

سوی اطفال بیامد به کرم مادر روزه

مهل ای طفل به سستی طرف چادر روزه

بنگر روی ظریفش بخور آن شیر لطیفش

به همان کوی وطن کن، بنشین بر در روزه

بنگر دست رضا را که بهاریست ‏خدا را

بنگر جنت جان را شده پر عبهر روزه

هله‏ای غنچه نازان، چه ضعیفی و چه یازان

چون رسن باز بهاری بجه از خیبر روزه

تو گلا غرقه خونی چیی دلخوش و خندان

مگر اسحاق خلیلی خوشی از خنجر روزه

ز چیی عاشق نانی، بنگر تازه جهانی

بستان گندم جانی هله از بیدر روزه

(کلیات شمس، جزو پنجم)

در این ماه که مهمان خدا هستیم، درهای دوزخ بسته و درهای بهشت‏به رویمان باز خواهد شد:

دلا در روزه مهمان خدایی

طعام آسمانی را سرایی

درین مه چون در دوزخ ببندی

هزاران در ز جنت‏برگشایی... (4)

(کلیات شمس جزو ششم صص 35 و 361)

در غزلی شیوا با ردیف «صیام‏» به تاثیر روزه در دل و جان می‏پردازد که آن از زبان خود مولانا خوشتر است:

می‏بسازد جان و دل را بس عجایب کان صیام

گر تو خواهی تا عجب گردی، عجایب دان صیام

گر تو را سودای معراجست ‏بر چرخ حیات

دانک اسب تازی تو هست در میدان صیام

هیچ طاعت در حبان آن روشنی ندهد تو را

چونک بهر دیده دل کوری ابدان صیام

چونک هست این صوم نقصان حیات هر ستور

خاص شد بهر کمال معنی انسان صیام

چون حیات عاشقان از مطبخ تن تیره بود

پس مهیا کرد بهر مطبخ ایشان صیام

چیست آن اندر جهان مهلکتر و خونریزتر

بر دل و بر جان و جا خون خواره شیطان صیام

خدمت‏خاص نهانی تیز نفع و زود سود

چیست پیش حضرت درگاه این سلطان؟ صیام

ماهی بیچاره را آب آنچنان تازه نکرد

آنچ کرد اندر دل و جانهای مشتاقان صیام

در تن مرد مجاهد در ره مقصود دل

هست‏بهتر از حیوة صد هزاران جان صیام

گرچه ایمان هست مبنی بر بنای پنج رکن

لیک و الله هست از آنها اعظم الارکان صیام

لیک در هر پنج پنهان کرده قدر صوم را

چون شب قدر مبارک هست‏خود پنهان صیام

سنگ بی قیمت که صد خروار ازو کس ننگرد

لعل گرداند چو خورشید درون کان صیام

شیر چون باشی که تو از روبهی لرزان شوی

چیره گرداند تو را بر بیشه شیران صیام

بس شکم خاری کند آنکو شکم خواری کند

نیست اندر طالع جمع شکم خواران صیام

خاتم ملک سلیمانست‏یا تاجی که بخت

می‏نهد بر تارک سرمای مختاران صیام

خنده صایم به است از حال مفطر در سجود

زانک می‏بنشاندت بر خوان الرحمن صیام

در خورش آن بام تون، از تو به آلایش بود

همچون حمامت‏بشوید از همه خذلان صیام

شهوت خوردن ستاره نحس دان تاریک دل

نور گرداند چو ماهت در همه کیوان صیام

هیچ حیوانی تو دیدی روشن و پر نور علم

تن چون حیوانست مگذار از پی حیوان صیام

شهوت تن را تو همچون نیشکر در هم شکن

تا درون جان ببینی شکر ارزان صیام

قطره تو، سوی بحر کی توانی آمدن؟!

سوی بحرت آورد چون سیل و چون باران صیام

پای خود را از شرف مانند سر گردان به صوم

زانک هست آرامگاه مرد سر گردان صیام

خویشتن را بر زمین زن درگه غوغای نفس

دست و پایی زن که بفروشم چنین ارزان صیام

گرچه نفست رستمی باشد مسلط بر دلت

لزر بر وی افکند چون بر گل لرزان صیام

ظلمتی کز اندرونش آب حیوان می‏زهد

هست آن ظلمت‏به نزد عقل هشیاران صیام

گر تو خواهی نور قرآن در درون جان خویشتن

هست ‏سر نور پاک جمله قرآن صیام

بر سر خوانهای روحانی که پاکان شسته‏اند

مر تو را همکاسه گرداند بدان پاکان صیام

روزه چون روزت کند روشن دل و صافی روان

روز عید وصل شد را ساخته قربان صیام

در صیام ار پا نهی شادی کنان نه با گشاد

چون حرامت و نشاید پیش غنا کان صیام

زود باشد کز گریبان بقا سر بر زند

هر که در سر افکند ماننده دامان صیام

(کلیات شمس جزو سوم صص 291 تا 293)

مولانا در رباعیات خود نیز به روزه و تاثیر آن توجه داشته است که در ذیل به چند نمونه آن اشاره می‏شود:

این روزه چو به‏ غربیل ببیزد جان را پیدا آرد قراضه پنهان را جامی که کند تیره مه تابان را بی پرده شود نور دهد کیوان را

(کلیات شمس جزو هشتم شماره 29)

روز محک محتشم و دون آمد زنهار مگو «چون‏» که ز هجوم آمد روزیست که از ورای گردون آمد زان روز بهی که روزن افزون آمد

(کلیات شمس جزو هشتم شماره 633)

بیزارم از آن لعل که پیروزه بود

بیزام از آن عشق که سه روزه بود

بیزارم از آن ملک که در یوزه بود

بیزارم از آن عید که در روزه بود

(کلیات شمس جزو هشتم شماره 779)

هین نوبت صبر آمد و ماه روزه

روزی دو مگو ز کاسه و از کوزه

بر خوان فلک گرد پی در یوزه

تا پنبه جان باز رهد از غوزه

(کلیات شمس جزو هشتم شماره 622)

عارف شیدا و عاشق گاهی از مضمون روزه در شعر تغزلی نیز بهره می‏جوید و این کاربرد هم در غزلیات و هم در رباعیات او دیده می‏شود:

مه روزه اندر آب آمد، ای بت‏شکر لب بنشین نظاره می‏کن، ز خورش کناره می‏کن دو هزار خشک لب بین به کنار حوض کوثر اگر آتش است روزه تو زلال بین نه کوزه تری دماغت آرد چو شراب همچون آذر جو عجوزه گشت گریان شه روزه گشت‏خندان دل نور گشت ضربه، تن موم گشت لاغر رخ عاشقان مزعفر، رخ جان و عقل احمر منگر برون شیشه، بنگر درون ساغر همه مست و خوش شکفته، رمضان زیاد رفته به وثاق ساقی خود بزدیم حلقه بر در چون بدید مست ما را، بگزید دستها را سر خود چنین چنین کرد و تبافت روز معشر ز میانه گفت مستی، خوش و شوخ و می پرستی که: کسی گوید اینک «روزه شکند ز قند و شکر؟» شکر از لبان عیسی که بود حیات موتی که ز ذوق باز ماند دهن نکیر و منکر تو اگر خراب و مستی به من آ که از منستی و اگر خمار یاری سخنی شنو مخمر چه خوشی! چه خوش سنادی! به کدام روز زادی؟ به کدام دست کردت قلم قضا مصور تن تو حجاب عزت، پس او هزار جنت شکران و ماه رویان همه همچو مه مطهر هله، مطرب شکر لب، برسان صدا به کوکب که ز صید باز آمد شه ما خوش و مظفر ز تو هر صباح عیدی، ز تو هر شبست قدری نه چو قدر عامیانه که شبی بود مقدر تو بگو سخن که جانی، قصصات آسمانی که کلام تست صافی و حدیث من مکدر

(کلیات شمس جزو سوم ص 2 و 3)

و یا در یک رباعی گوید:

روی تو نماز آمد و چشمت روزه وین هر دو کنند از لبت دریوزه جرمی کردم مگر که من مست‏بدم آب تو بخوردم و شکستم کوزه

(کلیات شمس جزو هشتم شماره 162)

لطف سخن مولوی در آن است که در استفاده از مضامین شرعی و احکام عبادی حرمت آنها را داشته در کاربرد آنها چون بعضی از شاعران به ترک ادب شرعی کشیده نمی‏شود و علت آن است که معشوق مولوی، معشوق حقیقی و ازلی است در حالی که کاربرد احکام شرعی در خدمت عشق مجازی است که شاعر را به ترک رمت‏شرعی می‏کشاند، در ذیل به یک نمونه از این موارد اشاره می‏شود:

روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است

آری افطار رطب در رمضان مستحب است

روز ماه رمضان زلف میفشان که فقیه

بخورد روزه خود را به گمانش که شب است.

(شاعر عباس صبوحی ص 59)

دیوان شاعر رند مذهب ادب فارسی نیز از برکت ماه رمضان بی بهره نبوده است.

حافظ در دیوان خود 5 بار واژه «روزه‏» 3 بار «رمضان‏» ،2 بار «صیام‏» و یک بار «روزه دار» را به کار برده است کاربرد این مضمون تقریبا در تمامی غزلها یکسان است و شاعر در بیشتر آنها به آمدن ماه رمضان و بر چیدن جام می یا دیده شدن هلال عید و در دادن جام و قدح اشاره کرده است. یکی از معانی روزه که در رساله اصطلاحات فخر الدین ابراهیم عراقی نیز آمده است این است که روزه در اصطلاح، قطع التفات را گویند. انصاری گوید:

«روزه جوانمردان طریقت‏به زبان اهل معرفت‏بشنو و ثمره سر انجام آن بدان، چنانکه تو تن را به روزه داری، و از طعام و شراب باز داری، ایشان دل را به روزه دارند و از جمله مخلوقات باز دارند تو از بامداد تا شبانگاه روزه داری، ایشان از اول عمر تا به آخر روزه دارند، و روزه و عید خواجه حافظ نیز جز ازین مقوله نمی‏تواند باشد، در ذیل به شواهدی از دیوان حافظ اشاره می‏شود:

روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست

می زخمخانه به جوش آمد و می‏باید خواست

توبه زهد فروشان گران جان بگذشت

وقت رند و طرب کردن رندان پیداست

(حافظ ص 16)

بیا که ترک فلان خوان روزه غارت کرد

هلال عید به دور قدح اشارت کرد

ثواب روزه و حج قبول آن کس برد

که خاک میکده عشق را زیارت کرد...

(حافظ ص 89)

ساقی بیار باده که ماه صیام رفت

در ده قدح که موسم ناموس و نام رفت

وقت عزیز رفت‏ بیا تا قضا کنیم

عمری که بی حضور صراحی و جام رفت

در تاب توبه چند توان سوخت همچون عود

می‏ده که عمر در سر سودای خام رفت

(حافظ ص 58)

باز ای و دل تنگ مرا مونس جان باش

وین سوخته را محرم اسرار نهان باش

زان باده که در میکده عشق فروشند

ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش...

(حافظ ص 184)

رمضان

حسن ختام مقالمان را به قطعه‏ای از دیوان شهریار اختصاص می‏دهیم با عنوان «هدیه روزه داران‏»:

حکمت روزه داشتن بگذار باز هم گفته و شنیده شود

صبرت آموزد و تسلط نفس و ز تو شیطان تو رمیده شود

هر که صبرش ستون ایمان بود پشت‏شیطان از و خمیده شود

عرفان سر کشیده گوش به زنگ کز شب غره ماه دیده شود

آفتاب ریاضتی که ازو میوه معرفت رسیده شود

عطش روزه می بریم آرزو کو به دندان جگر جویده شود

چه جلایی دهد به جوهر روح کادمی صافی و چکیده شود

بذل افطاری سفره عدلی است که در آفاق گستریده شود

فقر بر چیده‏دار از خوانی که به پای فقیر چیده شود

شب قدرش هزار ماه خداست گوش کن نکته پروریده شود

از یکی میوه عمل که درو کشته شد سی هزار چیده شود

گر تکانی خوری در آن یک شب نخل عمر از گنه تکیده شود

چه گذاری به راه تو به کزو پیچ و خمها میان بریده شود

مفت مفروش کز بهای شبی عمرها باز پس خریده شود

روز مهلت گذشت و بر سر کوه پرتوی مانده تا پریده شود

تا دمی مانده سر بر آر از خواب ور نه صور خدا دمیده شود

در جهنم ندامتی است کزو دست و لبها همه گزیده شود

مزه تشنگی و گرسنگی گر به کام فرو چشیده شود به

خدا تا گرسنه‏یی نالید تسمه از گرده‏ها کشیده شود

(دیوان شهریار ج 2 ص 1014)

در غیاث اللغات در توصیف ماه مبارک رمضان آمده است : ماه نهم از ماه های قمری بین شعبان و شوال و رمضان سنگ گرم است و از سنگ گرم پای روندگان می سوزد و شاید که به وقت وضع این اسم ماه صیام در شدت گرما باشد و یا ماخوذ است از " رمض " که به معنی سوختن است .

به گزارش مهر ، ماه صیام گناهان را می سوزاند و معنی " رمض " سوخته شدن پای از گرمی زمین است ، چون ماه صیام موجب سوختگی و تکلیف نفس است .

ماه رمضان المبارک که به " شهر الله " نیز معروف است ، از این نظرها که تنها ماهی است که نام آن در قرآن کریم ذکر شده است ، از فضیلتی بس والا برخوردار است : شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن ( قرآن کریم - سوره بقره - آیه 182 )

نزول قرآن مجید در این ماه و شب لیله القدر و ماه روزه داری سلوک روحی مسلمانان و ...از دیگر ویژگیهای ارزنده این ماه مبارک است .

درباره ماه مبارک رمضان احادیث و روایات بسیاری به ما رسیده است و کتابهای فراوانی نیز در فضایل این ماه به رشته تحریر در آمده است . لیکن در این مجال از زاویه ای دیگر به این ماه مبارک خواهیم نگریست که جهانی دیگر است و از حلاوتی دیگر برخوردار و آن همانا انعکاس این ماه شریف در آینه زلال ادبیات است که تجلی گاه عالیترین جلوه های فرهنگ و معارف اسلامی است .

نخستین نکته در این باب این که به تحقیق در ادبیات هیچ یک از ملل جهان ماهی تا به این اندازه در قلمرو ادبیات وارد نشده و مورد ارادت و ستایش سخن سرایان و ادبا قرار نگرفته است .

در " ادبیات فارسی " همواره ماه رمضان و ماه محرم الحرام مورد توجه سخنوران چیره دست ، خصوصا شاعران شیعی مذهب قرار داشته است . اگر ماه محرم به خاطر حماسه بزرگ عاشورای حسینی نظر شاعران متعهد و ستم خیز را که عاشقانه به ساحت مقدس حضرت ابا عبدالله الحسین ( ع) عشق می ورزند را برانگیخته ، ماه رمضان با آمیزه ای بسیار متنوع ، همواره نظر سخن سرایان را به خویش جلب نموده است .

از آنجا که در گستره ادب پارسی از ماه مبارک رمضان سخن بسیار گفته شده است ، پس به اجمال از هر شاعری به بیتی در این مضمون اکتفا خواهیم کرد و به استقبال " رمضان " خواهیم شتافت و این که این ماه در ذهن شاعران خیالپرداز ومومن چگونه نقش بسته است :

شاه نعمت الله ولی :

رمضان آمد و روان بگذشت

بود ماهی به یک زمان بگذشت

شب قدری به عارفان بنمود

این معانی از آن بیان بگذشت ...

حکیم خاقانی شروانی :

جاهش ز دهر چون مه عید از صف بخوم

ذاتش زخلق چون شب قدر از مه صیام

سوزنی سمر قندی :

گر در مه صیام شود خوانده این مدیح

بر تو بخیر باد مدیح و مه صیام

نزاری قهستانی :

خجسته باد و مبارک قدوم ماه صیام

براولیا و احبای شهریار انام

عباس خوش عمل :

رمضانا تو بهترین ماهی

چون که ماه ضیافت اللهی

خوش عمل هر که بود در رمضان

ترک منکر نمود در رمضان

شیخ اجل سعدی شیرازی :

کسان که در رمضان چنگ می شکستندی

نسیم گل بشنیدند و توبه بشکستند

شاطر عباس صبوحی :

روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است

آری افطار رطب در رمضان مستحب است

روزه

روزه در قرآن کریم " صوم" نامیده می شود . این لغت در معنی به مفهوم امساک و خودداری از هر فعلی است و در اصطلاح فقهی به مجموع امساکهای خاصی اطلاق می گردد که در زمان معینی واقع شود .

روزه ماه مبارک رمضان بر هر مرد و زن مسلمان واجب است . در خصوص مزایای روزه از لحاظ پزشکی ، روانپزشکی و .. سخن بسیار گفته شده است و فواید بی شماری در این مورد ذکر نموده اند ، لیک این مفهوم در ادب پارسی مضامین بسیار نغز و دلنشینی را آفریده است که به گلچینی از این داستان بسنده می کنیم :

حکیم ابولقاسم فردوسی طوسی :

همان بر دل هر کسی بوده دوست

نماز شب و روزه آیین اوست

حکیم ناصر خسرو قبادیانی :

چون روزه ندانی که چه چیز است چه سود است

بیهوده همه روز تو را بودن ناهار

خاقانی شروانی :

چه بود آن نفخ روح و غسل و روزه

که مریم عور بود و روح تنها

سعدی شیرازی :

که سلطان از این روزه آیا چه خواست

که افطار او عید طفلان ماست !

خواجه حافظ شیرازی :

ثواب روزه و حج قبول ، آن کس برد

که خاک میکده عشق را زیارت کرد

فرخی سیستانی :

به فال نیک تو را ماه روزه روی نمود

تو دور باش و چنین روزه صد هزار گذار

مسعود سعد سلمان :

نزد خداوند عرش بادا مقبول

طاعت خیر تو و صیام و قیامت

مولانا جلال الدین محمد مولوی :

نی تو را هر شب مناجات و قیام

نی تو را در روزه پرهیز و صیام

حکیم اوحدی مراغه ای :

روزه دار و به دیگران بخوران

نه مخور روز و شب شکم بدران

امیر خسرو دهلوی :

نی کار مرد روزه همت شکستن است

گر خضر آبش آرد عیش جوان کشد

شب قدر

در " ترجمان القرآن جرجانی " شب قدر ، شب اندازه کردن کارها ذکر شده است . صاحب " کشاف اصطلاحات الفنون " گوید : شب قدر ، شبی است با عزت و شرف که هر که در آن طاعت کند عزیز و مشرف گردد .

در " التفهیم بیرونی " آمده است : " واندر ماه رمضان لیله القدر است ، آنک جلالت او راه به دهه پسین جویند و نیز گفتند به طاقهای این دهه ." لیله القدر شبی مهم و سرنوشت ساز است .شب نزول رحمت و برکات الهی و تعیین سرنوشت ابدی انسانهاست و درخصوص اهمیت این شب گفتنی است که از صدر اسلام واز عهد رسول اکرم حضرت محمد مصطفی (ص) رسم بر آن بوده است که شبهای قدر را " احیا " بگیرند و تا سپیده دم به آداب مخصوص آن منجمله دعا و نماز و استغفار بپردازند .

در فضیلت شب قدر آمده است شبی بهتر زا هزار ماه " لیله القدر خیر من الف شهر " و به احتمال قوی این شب ارجمند یکی از شبهای نوزدهم ، بیست ویکم و بیست و سوم ماه مبارک رمضان است .

در آیه نخست سوره مبارکه " قدر " نیز تصریح شده است به آن که قرآن کریم در شب قدر نازل شده است : " انا انزلنا فی لیله القدر " در " تفسیر ابولفتح رازی " پیرامون شب قدر آمده است : شب تقدیر است و فصل احکام و تقدیر قضایا آنچه خواهد بودن در سال از اجال و ارزاق واقسام همه در این شب کنند و گفتند قوله " فی لیله مبارکه " هم این شب است و ...

سخن در باب لیله القدر ( شب قدر ) بسیار است و در کتب تفاسیر درباره کیفیت و نزول رحمت و برکت در این شب استثنایی احادیث و روایات بسیار قابل تاملی ذکر شده است واما در نگاه شاعران سخن سنج مسلمان که میراث داران و پاسداران حریم فرهنگ و معارف عالیه اسلامی هستند ، حکایت شب قدر حکایتی بس شگفت و تفکر برانگیزی است .

حکایتی که با زبان عرفان و تعابیر رمزگونه ، مخاطب را به این شب بزرگ و اسرار آمیز رهنمون می کند .این اشعار که بر اساس آیات ، احادیث و روایات سروده شده است همچون بارقه های آسمانی بر دل و جان شیفتگان می تابد و ظلمت درون را به انوار الهی روشن می سازد .

حکیم رودکی سمرقندی :

شب عاشقت لیله القدر است

چون تو بیرون کنی رخ از جلبیت

منوچهری دامغانی :

با رنگ و نگار جنت العدنی

با نور و ضیاء لیله القدری

شیخ اجل سعدی شیرازی :

تورا قدر اگر کس نداند چه غم

شب قدر را می ندانند هم

خواجه حافظ شیرازی :

شب قدر است و طی شد نامه هجر

سلام فیه حتی مطلع الفجر

عارفان درباره شب قدر گفته اند که این شب ، شبی است که سالکان را به تجلی خاص مشرف گرداند تا بدان تجلی قدر و مرتبه خود را نسبت با محبوب بشناسند و آن وقت ابتدای وصول سالک باشد یعنی جمع و مقام اهل کمال در معرفت :

در شب قدر قدر خود را دان

روز در معرفت سخن میران

افطار

افطار در لغت به معنای روزه گشودن است و زمان روزه گشودن هنگامی است که شرع مقرر نموده است . زمان و سفره افطار دارای معنویت خاصی است و از روحانیت و صفای مخصوصی برخوردار است و به راستی گرد آمدن به سر سفره افطار دارای حال وهوای دلپذیری است که حکایت از رحمت بی منتهای پروردگار رحمان دارد .

یکی از سفارشهای مهم اسلامی دستگیری از مستمندان و محرومان است و دیگر سفارش مهم این دین آسمانی " صله رحم " و برقراری روابط صمیمانه با اقوام و نزدیکان است که بسیار مستحب شمرده شده است ، بدین ترتیب " افطاری دادن " در ماه مبارک رمضان آیت دیگری بر رحمت بی پایان خداوند رحیم است که موجب نزدیکی دلها و استواری پیوندها می گردد .

این سنت حسنه همچنین در ابعاد اجتماعی نمایانگر روح همنوایی با مستضعفان و مددکاری از محرومان می باشد .لحظه شیرین افطار کردن که همراه با آداب و ذکر و مناجات است ، در کلام سخنوران ادب پارسی نیز از جایگاه و منزلت خاصی برخوردار است .تا بدانجا که در برخی سروده ها از آن در قالب تغزل یاد شده است شاعر در توصیف زیباترین لحظات زندگی از این مفهوم استفاده نموده است :

کلیم کاشانی :

خمار باده در چشمم سیه کرده عالم را

بیا ساقی که وقت شام باید روزه واکردن

خاقانی شروانی :

اشک چشمم در دهان افتد گه افطار از آنک

جزکه آب گرم پستی نگذرد از نای من

ملا طغرا :

غم روزه برمن بسی بارکرد

چو ساغر به می باید افطار کرد

شیخ اجل سعدی شیرازی :

بگفت ای فلان ترک آزار کن

یک امشب به نزد من افطار کن

سحر

در معنای " سحر " آورده اند که وقت آخر شب و زمان پیش از صبح و برخی شراح نوشته اند که سحر سپیدی است که بالای سیاهی باشد و یا سپیدی است که بر سیاهی برآید .

به گزارش مهر ، سحرگاهان ماه مبارک رمضان از آنجا که نقطه آغازی است برای شروع روزی همراه با ستیز با هواهای نفسانی و خودسازی ، از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است .

نشستن بر سر سفره سحری که همراه با آداب و تشریفات خاصی است بسیار دل انگیز و روح نواز است .خصوصا این لحظات برای کودکان و نوجوانان بسیار زیبا و خاطره انگیز است و رایحه دلپذیر رحمت بی انتها ایزدمنان در چنین فضایی ملکوتی غیر قابل انکار است .

اذان صبح هنگامه امساک است و سپس نماز و نیایش به درگاه معبود .و در روایات آمده است که این لحظات بهترین اوقات برای مستجاب شدن دعاهای خیر است و درهای آسمان در این اوقات بر روی بندگان صالح و مومن باز می شود و باران رحمت الهی بر زمین نازل می گردد .

در شعر سخنوران ادبیات فارسی همواره هنگامه پر رمز و راز سحرگاهان از جلوه جذاب و دلنشینی بهره گرفته است .فرصتی که فاصله زمین از آسمان به حداقل ممکن می رسد و ملائک برای دیدار صالحان به زمین می شتابند :

خواجه حافظ شیرازی :

من آن مرغم که هر شام و سحرگاه

زبام عرش می آید صفیرم

خاقانی شیروانی :

هر سحرگاهش دعای صدق ران

پس به سویش عرش فرسایی فرست

خسروانی :

دلخسته و مجروحم و پی خسته و گمراه

گریان به سپیده دم ونالان به سحرگاه

آغاجی :

عهده و میثاق باز تازه کنیم

از سحرگاه تا به وقت نماز

سنایی غزنوی :

آنچه یک پیرزن کند به سحر

نکند صد هزار تیر و تبر

سوزنی سمرقندی :

به دعای سحر گهانه تو را

برساند به من خداوندم

شیخ اجل سعدی شیرازی :

به فلک می رود آه سحر از سینه من

تو همی برنکنی دیده زخواب سحری

عید فطر

درمعنی " فطر " در " اقرب الموارد " آمده است که عید روزه گشادن ، جشنی که مسلمانان پس از روزه ماه مبارک رمضان در روز اول شوال گیرند .

عید فطر نیز دارای آداب و مراسم ویژه ای است .در این روز مسلمانان با ظاهری آراسته و پاک در نماز عید فطر شرکت می جویند و خداوند را به خاطر نعمات این ماه مبارک ، سپاس می گویند .بازدید اقوام و آشنایان و تبریک عید وپرداخت " فطریه " به مستحقان ازدیگر نکات قابل ذکر در خصوص این رویداد عظیم اسلامی است که دارای ابعاد فردی و اجتماعی فراوان است .

با این تعاریف غیر ممکن خواهد بود که این عید فرخنده و این روز خجسته از نگاه شاعران نکته یاب مسلمان دورمانده باشد .در گنجینه ادب پارسی درباره این واقعه اشعار بسیار دل انگیزی سروده شده است که حکایت از منزلت این عید سعید دارد ، عیدی که جشن پیروزی بر نفس سرکش است .از آن جا که " فطر " پایان " صوم " است به عید فطر عید صیام نیز گفته شده است وتبریک و تهنیت این روز همچون دیگر اعیاد اسلامی مورد توجه قرار گرفته شده است :

فرخی سیستانی :

عید قربان بر او مبارک باد

خاقانی شروانی :

گفتم کدام عید نه اضحی بود نه فطر

بیرون از این دو عید چه عیدست دیگرش

رودکی سمرقندی :

روزه به پایان رسید و آمد نو عید

هر روز بر آسمانت باد امروا

منوچهری دامغانی :

بر آمدن عید و برون رفتن روزه

ساقی بدهم باده بر باغ و به سبزه

خواجه شمس الدین محمد حافظ :

حافظ منشین بی می و معشوق زمانی

کایام گل و یاسمن و عید صیام است

مسعود سعد سلمان :

ای خداوند عید روزه گشای

بر تو فرخنده شد چو فر همای


1- قرآن کریم 100/1 و 2

2- همان

3- مستفاد است از مضمون آیه: شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن 2/185

منابع و مؤاخذ:

1- قرآن کریم

2- حافظ، خواجه شمس الدین محمد، دیوان، به اهتمام محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، کتابفروشی زوار

3- خاقانی شروانی، افضل الدین، دیوان، به کوشش دکتر ضیاء الدین سجادی، چاپ سوم، انتشارات زوار، 1368

4- خاقانی، شرح قصیده ترسائیه، به قلم ولادیمیر مینورسکی، ترجمه و تعلیقات عبد الحسین زرین کوب، مؤسسه انتشارات سروش تبریز

5- دهخدا، تالیف علی اکبر دهخدا، زیر نظر دکتر معین، چاپخانه دانشگاه تهران، فروردین 1346

6- سجادی، سید جعفر، فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، کتابخانه ظهوری، تهران، 1350

7- سعدی، متن کامل دیوان، گلستان و بوستان، به کوشش دکتر مظاهر مصفا، نشر کانون معرفت

8- شاطر عباس صبوحی، چهار دیوان، به کوشش تیمور گرگین

9- شهریار، سید محمد حسین شهریار، دیوان، ج 2، چاپ نهم، انتشارات زرین، نگاه، تهران

10- فردوسی، شاهنامه، انتشارات دانش، شعبه ادبیات خاور

11- مولوی، جلال الدین محمد، کلیات شمس، با تصحیحات و حواشی بدیع الزمان

فروزانفر، چاپ دانشگاه تهران

12- ناصر خسرو، دیوان، به تصحیح مجتبی مینوی، مهدی محقق، چاپ دوم انتشارات دانشگاه تهران


موضوعات: حرف های دل,
[ بازدید : 388 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ يکشنبه 31 / 3 / 1394 ] [ 15:58 ] [ نجات مشهودی ]
[ ]